"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

۳۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

!

+ پری جونم . مصطفی داره ازدواج میکنه .نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت . نظر تو چیه ؟

من: سلااام .. واسش آرزوی خوشبختی کن ..

+ اونکه حتما . خیلی پسر خوبیه .

۰ نظر موافقين ۱ مخالفين ۱ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۴

دیشب تو برنامه نود ی قسمتی رو ب سیگار اختصاص داده بودند .....

سیگار بسیار مضره و سه نوع دود داره: اولی دود مستقیم ک فرد با کشیدن سیگار ب ریه هاش میفرسته دومی دودیه ک میره تو ریه های افرادی ک کنارشون سیگار کشیده میشه ک مرگ و میر تو این دومی بیشتره سومی دودیه ک ب اجسام میچسبه و از این طریق فرد اونو استنشاق میکنه ....

خداروشکر حداقل تو خونه ما کسی معرض دود سیگار نیست :-)

۱ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۴ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۰

ما ی درس سه واحدی پروژه داریم ک سخت گیری یا آسون گرفتنش دست استاده دلبخواه خودمونم نیس با کدوم استاد پاسش کنیم مال من با مدیرگروهمونه ایشون ی آقای جوون اما پر ابهت ان شخصیت رفتاری عالی دارن لول استادیشون خیلی بالاس سخت گیرن فقط بخاطر بالا بردن سطح دانشجوهاشون موضوع سه نفرمون کار با نرم افزار متلب بود از همون روز اول یکی از بچه ها تحریکمون میکردن موضوعمونو عوض کنیم نسیم زود پا پس کشید آقای محمدرضا قراره بعد امتحانا شروع کنه و اما من ی پردازش سگنال ی سیمولینگ دوتا عملیات ریاضی و یدونه اولی کار مبتدی با برنامه های متلب کار کردم ولی هنوز تکمیلش نکردم آرایشی ک بخام براشون بدم ک آماده تحویل باشه مونده واسه بعد امتحانا البته خداکنه آقای دکتر قبولش کنه تا اینجا ک تا حدودی ازم راضیه .........

+من اصلا کار با متلب بلد نبودم فقط ی کوچولو تو درس حسابگری در حد سطحی ازش آشنایی داشتم الانم در حد کمی تونستم ی چیزایی یاد بگیرم .

۱ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۸

نمیدونستم منم از این اداها بلدم :)


۱ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۳۱

با توجه ب تجربیاتی ک در راستای سروکله زدن با کودکان کسب کردم ب این نتیجه رسیدم وقتی بچه ای آروم ی گوشه نشسته و صداشم در نمیاد یحتمل ی آتیشی سوزونده ...................

۰ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۷:۰۶

تو دنیا هرچقدم بدی باشه هرچقدم رفتارا همراه با سیاست باشه و منفعت طلبی رواج داشته باشه ولی باز همچنان انسان ذاتا ب خوبی گرایش داره صراط مستقیم دلنشینتره برا آدم ...

من ی مدت تو مدرسه ای ک بابام مدیرش بود درس میخوندم ی معلم تربیت بدنی داشتیم جز من و ی نفر ک با باباش دوست بود ب هیشکی 20 نمیداد و بالطبع بقیه ک میفهمیدند ناراحت میشدن و متوجه تبعیض مشدن ترم یک  نمره ها ک داده شد من متوجه شدم رفتم پیشش بعد سلام گفتم ی درخواستی داشتم ذوق زده گف بگو خوشحال میشم گفتم من ب نمره ام اعترض دارم لطفا مث بقیه مث اونایی ک نمره ام واقعا اندازه اونا بود نمره بدید گف دختر دیوونه ای تو 20 میشدی خب منم 20 دادم منم ک از رو نمیرم برگشتم پیش بابام گفتم آهان پس تو قانون ارزشیابی شما فقط بچه های همکار و دوستتون تو کلاس استحقاق 20 شدن داشتن ......

ی معلم ریاضی هم داشتیم فوق العاده باسواد و واقعا یک فرد نرمال و عالی ب تمام معنا ایشون برعکس ی انسان منظم و مخالف تبعیض بود اکثرا  با بابام میرفتم میومدم مدرسه وسط زنگ تفریح بابام واسم خوراکی میداد یا مثلا ساندویچی چیزی واسم درست میکرد این حرصش میگرف ی بار شیفت بعدازظهر بودیم بابام کارش طول کشید جلو مدرسه تو ماشین منتظرش بودم ک یهو پیداش شد شیک و مجلسی از ماشین پیادم کرد گف چیه مث پرنسسا ماشین آماده انگار از دماغ فیل افتادی تغذیه ات ب موقع میرسه بهت الان پیاده برو خونتون دیگه ام نبینم با بابات میری میای اینم ابهتی داشت چشمی گفتم و رفتم زمستون ساعت ششم تاریک میشد تا سرکوچه تنها رفتم از اونجا ب بعدشو ترس ورم داشت کنار مسجد نشستم اتفاقا شامم مهمون ما بود دیگه اونجا دلش ب رحم اومد ب بابام گف اینبارو سوارش کن :)

با این حال من همیشه معلم ریاضیمونو دوسش داشتم و دارم .... شاید حتی بعضی وقتا حالمم گرفته ولی ب حق بوده کارش اینطوری میشه ک میفهمم کار خوب حتی اگه سوزی هم داشته باشه چون ذاتا خوبه و نیته خیره گیراییش بیشتره ............

۰ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۲۳:۱۳

من خواب باشم پیام بیاد بهم ریلکس جواب میدم یا یکی زنگ بزنه باهاش حرف میزنم فقط بدیش اینه ک بعدا یادم نمیمونه ی بار ی سوتی خیلی بزرگ سر همین خوابالو حرف زدن دادم الان دیگه زنگ ببینم سایلنت میکنم بعدا تو هوشیاری جواب میدم  .................


۱ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۹

دبیرستان ک بودیم ی بار معلممون نیومده بود نشسته بودیم کلاس بحث باز میکردیم و حرف میزدیم راجع بهش نوبت من ک شد رفتم نشستم روی میز جلوی صندلی معلم و شروع ب سخنرانی کردم .......

من: بچه ها میدونستید هر انسانی شبیه ی حیوانیه ؟؟ بچه های کلاس هر کدوم ی چیزی گفتن: واقعا ؟؟ چ جالب ؟؟ برو بابا ؟؟ جون من ؟؟ چی بگم والا ؟؟

بعدش شروع کردیم ب تطبیق قیافه هامون با حیوونا اولین نفر عاطفه بود ی صدا گفتیم خرس سیاه :) فهیمه رو من حدس زدم شامپانزه :) شیوا گفتن دارکوب :) و .... ی همکلاسی داشتیم آسیه گیر داد پری تو رو خدا بگو من شبیه چیم میتونستم حدس بزنم ولی چون میدونستم جنبه اشو نداره نمیگفتم زیاد اصرار کرد با احتیاط آروم گفتم بنظرم شبیه سگ خوشگل و گرون هستنا اونایی دیدم بغ کرد و یکم بعد رفت بیرون ی ربع بعد دیدیم با مدیر مدرسه امون ک بهش میگفتیم سلطان اومدن کلاس این سلطانم همیشه تندتند و عصبی حرف میزد .... سلطان: پری چته کلاسو متشنج کردی شماها چرا نمیتونید ی ساعت آروم بشینید ؟؟ گفتم چی شده آخه ؟؟ گف چرا آسیه رو مسخره کردی منم گفتم ی بحث ساده بود اولشم گفتم فقط واسه تفریحه آسیه جان الکی ب خودش گرفته .. سلطان ی خنده ملیحی کرد و گفت من شبیه چیم ؟؟ اولش باهاش اتمام حجت کردم ک ناراحت نشه بعدش گفتم : کلاغ سیاه :) کلاس از صدای خنده هامون منفجر شده بود .........

درمورد شباهت بنده بین روباه و گرگ ب توافق نرسیدیم هنوز ....


۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۰۱ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۳۰