"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

۲۰ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

امروز در یک کانال تلگرام خواندم:

انسان فقط با دو ترس از مادر متولد میشود: 1- ترس از ارتفاع 2- ترس از صدای بلند.

باقی ترس ها توسط افراد، محیط و فرهنگ به فرد منتقل میشود.

با این حساب من نتونستم با ترس های مادرزادیم مقابله کنم و همچنان همراهم هستن، در مقابل زیاد تحت تاثیر افراد و محیط دچار ترس نشدم. 

با مرور کردن خودم حس میکنم آدم مقاومی هستم ولی در مقابل، ریشه کن کردن اونچه که به درونم رخنه کرده هم کار سختیه برام، آدمایی مثل من باید محتاط باشن....

+ البته باید بگم در مقابله با بعضی عادت ها ارده هم تحت تاثیر قرار میگره درواقع اون خصلت خاص در برابر اراده ایزوله میشه و این مصداق ناامیدی نیست، شاید کمی سخت شدن راه مبارزه است.

۳ نظر موافقين ۶ مخالفين ۰ ۳۰ فروردين ۹۶ ، ۲۱:۱۵

با هم حرف میزدن:

_ سوال پرسید

+ جواب داد: آره عزیزم

_ مرسی

+ اسمشو صدا زد

_ بله؟؟

+ جواب "عزیزم" شده "مرسی" و "بله" جایگزین "جانم" :|||

_ خب؟؟

+ هیچی

هر دو به یک اندازه غم تو چشماشون بود، میشد بجای خاتمه دادن با "هیچی" با یه جمله دیگر ادامه داد تا مبهم پایان نیابه :)

یا حتی میشد "مرسی" رو نگفت زودتر خاموش شد.

حتی میشد "خب" رو نگفت.


۱۷ نظر موافقين ۷ مخالفين ۰ ۲۹ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۰۲
بهتره علاوه بر تراوشات ذهنی به تراوشات زبانی هم توجه کنیم، لحن حرف زدن، به کار بردن واژه های مناسب، بازی با کلمات و رقصاندن کلمات زیبا در کلام به شیوا بودن سخن می افزاید، مطمئنا گیرایی و ابهت حرف جذابتر میشود و صدالبته تاثیرگذاری به موقع و راحت صورت میگیرد.
این موضوع ربطی به "محافظه کار" بودن ندارد، حتی با واژه های خوب میتوان عصبانیت رو نشان داد، با جملات سنجیده میتوان محکوم کرد، با پرورش کلمات جالب میتوان انتقاد کرد و ...
۲۱ نظر موافقين ۱۰ مخالفين ۰ ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۱۰

همکلاسی های دوران دبیرستانم گروهی در تلگرام تشکیل دادن، تابستان پارسال پیشنهاد عضویت دادن به من ولی باتوجه به حس مبهمی که داشتم رغبت خاصی نشان ندادم، تا اینکه چند وقت پیش مواجه شدم با این جمله "مهوش شما را به گروه اضافه کرد." 

نمیدونم این چند ساله چه اتفاقی افتاده ولی هر چی که هست باعث میشه نتونم با همون آدمایی که یه زمانی کنار هم آتیش میسوزاندیم، شریک لحظه های خوب و بد هم بودیم و خاطرات زیادی رو با همراهی هم ساختیم ارتباط برقرار کنم. حس میکنم خیلی با هم متفاوت هستیم، از لحن حرف زدن تا موضوع هایی که دغدغه فکریمونه متفاوته. دیدن این تفاوت ها و راحت نبودنم در جمع با توجه به این که اکثریت خیلی راحت و راضی هستن و نوع حرف زدنشون باب میل همدیگر است یک معنی را در ذهنم بولد میکند "تغییر" آن هم تغییر کردن من. چون من همان دختر پایه ای هستم که دوران دبیرستان حضورم در نگاه همکلاسی هام پررنگ بود. 

+ عمیق تر که فکر میکنم نتیجه دیگری هم در کوچه پس کوچه های مغزم نمایان میشود و میگوید: همان موقع هم این تفاوت ها بوده ولی چون نقطه اشتراک زیادی هم بینتون بوده و در سنی بودی که نقطه اشتراکاتتون بیشتر به چشم می آمده، در کنار هم احساس راحتی میکردین و تو به همان اندازه قانع بودی و تلاشی برای وفق دادن خودت با فرهنگ بقیه نکردی ولی الان که از اون فضا جدا شدین بالطبع تفاوت ها واضح تر دیده میشوند...

۹ نظر موافقين ۵ مخالفين ۰ ۲۷ فروردين ۹۶ ، ۰۶:۴۸

مردی مغرور و مهربان کسی که هر نفس اش بیمه زندگی من است. میدانید مردترین مردِ زندگی دخترها "پدر" است، حتی شاید یکی مثل من بیشتر از مادر دوستش داشته باشد. این مرد هم مانند همه آدم های کره زمین غصه میخورد، شاد میشود، حتی ناراحت میکند، فقط این موجود چون اسم "مرد" را به همراه دارد، با توجه به قانون نانوشته ای حق بیان ندارد، باید صلابتش حفظ شود، ناآرامی اش شاید جز دلش شب ها کنار هم بالینش فاش شود، این انسان باید به چشمِ من معجزه گر باشد. مرد مغرور و یک دنده ای که شاید هر یک دهه یک بار ناراحت ام کند ولی پایان این ناراحتیِ انگشت شمار خیلی زود اتفاق میافتد به طوری که در مقابل دخترش لطیف ترین مرد دنیا میشود، دستانش لای موهایم حرکت میکند و لبانش روی چشمم قفل میشود و وقتی از لبخندم اطمینان یافت دختری با قد 172 سانتی متر را روی پایش میناشند و میگوید: دختر بابا قهر نمیکنه، دختر بابا میبخشه.

ما بچه ها زود فراموش میکنیم و کم توجه میکنیم با هر قد کشیدن ما به چین های روی دست و پیشانی پدر افزوده میشود، توقع داشتن همیشه, حق بچه ها نسیت، او هم حق دارد توقع داشته باشد البته اونچه او میخواهد توقع نیست حق اش هست، حق اش محبت است، دل گرمی است به وقتش امنیت است امنیت روح و روان و شاید جسم.

برای تمام باباهای دنیا آرزوی سلامتی دارم و برای باباهایی که رفتن رحمت و مغفرت از خدا میخوام .....

داشتم به زن هایی فکر میکردم که هم مادرانه و هم پدرانه خودشان را وقف بچه هایشان کردند, دست این قدیس ها در کنار بوسیدن بوییدن هم مطلبه چون بوی خود بهشت لای همین دست هاست.

*پارسال یکی از شعرهای بابا رو دادم با خط نستعلیق شکسته خوش نویسی کردن و یک سال هست روی دیوار پذیرایی جا خشک کرده و لبخند پدرم را در هر نگاهی که به تابلو میاندازد میفهمم ولی امسال هنوز هیچ چیز آماده نکردم ....


"میلادت مبارک شیر خدا"




۱۲ نظر موافقين ۶ مخالفين ۰ ۲۱ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۰۴
تیپ جدی ولی رفتاری شوخ
سخنور و با اعتماد به نفس ولی صدایی بغض آلود
چهره مهربون ولی زودجوش
از دور آروم ولی از نزدیک شیطون

پ.ن: مسابقه عکاسی وبلاگی.(اینجا)
۱۳ نظر موافقين ۱۰ مخالفين ۰ ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۱۲

جدیدا وقتای بیکاریم فیلم های آموزش کار با تجهیزات پزشکی یا نحوه عملکرد دستگاه ها رو میبینم ...

حس میکنم داروسازی و تجهیزات پزشکی لذت بخش تر از خود پزشکی هست, فکر کنید یکی بخواد دو ساعت در مورد تصویر برداری مثلا استخوان مطالعه کند اینقد سوال های مختلف تو ذهن ایجاد میشه که آدم برا خوندنِ بشتر و کشف اونچه که نمیدونه حریص تر میشه. من خودم بیشتر به تجهیزات "اولتراسوند(فراصوت)" و دستگاه هایی که با "اشعه x" سروکار دارن علاقه مندام در کل مباحث تصویربرداری برام جذابتره. تو دانشگاه نهایت چیزی که به ما یاد میدادند این بود که: "1"با کدام قسمت های دستگاه کار کنیم, کدام دکمه کدام عمل رو انجام میده, چطوری از خرابی دستگاه جلوگیری کنیم, یا اونچه که بیشتر روش تاکید میشد برق رسانی و فرکانس و مقادیر و این چیزا بود. ولی واقعیت اینه که جذابیت دستگاه به درونشه به اینکه بدونی مثلا چطوری با اعمال امواج فراصوت تصویر تشکیل میشه و همیشه پی گیری این جزئیات یکی از مشکلات من با استادام و بخصوص سرپرست کارآموزام بود.

اگر دوست داشتید ببینید حتی اگه هیچی متوجه نشید, فقط یک دقیقه و چهل ثانیه. "اینجا"

"1" البته همه تجهیزات نه, تجهیزات پر مصرف و آشنا. یه تعدادی هم در حد شنیدن اسم دستگاه و دانستن اینکه در کدام بخش بیمارستان مورد استفاده است همین. یه تعدادی از دستگاه ها رو هم اصلا نخوندیم :)

۸ نظر موافقين ۷ مخالفين ۰ ۱۶ فروردين ۹۶ ، ۱۲:۴۵
یکی دیگر از علایق من شنیدن صحبت های جناب الهی قمشه ای عزیز هست, میگن: کسی را دوست بدار که دوستت دارد حتی اگر غلام درگاهت باشد و دست بکش از دوست داشتن کسی که دوستت ندارد ..
قسمت دوم رو با تمام وجود قبول میکنم, شاید سخت باشه ولی باید دست کشید ولی قسمت اول رو نمیتونم درک کنم. میدونید یه وقتایی هست دوست داشته شدن از جانب شخصی بنظر مساوی با توهین به شخصیت است, دلیل داشتن این حس غرور نیست مطئنم, ولی هر چی که هست درسته این رو هم مطمئنم.

"داشتم به این پست چند ماه پیش ام فکر میکردم, واقعا عجب سوال مزخرفی پرسیدم و انتظار داشتم جماعت جواب بدن, چون من خودم ترجیح میدم اگه حسِ یه طرفه ای داشتم در دل ام خفه اش کنم و هیچ وقت به زور خودم رو به کسی تحمیل نکنم و با کسی که علاقه ای بهش ندارم یه ثانیه هم نمیتونم سر کنم." 

پ.ن:زحمت انتخاب عنوان رو "غزاله زند" عزیز کشید :)
۱۴ نظر موافقين ۶ مخالفين ۰ ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۳۵

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند "1"

تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

"مولانا"



گروه شمس رو دوست دارم, ببینید خوبه :) 

شوریده وسرمست - گروه شمس


"1" من این مصرع رو با تحلیل و تفسیر خودم معنی میکنم :)
۶ نظر موافقين ۷ مخالفين ۰ ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۵۴