"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

۲۵ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

احتمالا از 15 مهر........

۷ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۸

هنوز خیلی خیلی جوونم مگه نه؟؟

۱۵ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۸

ساعت19:00 ده مهر حجم ماهانه اینترنتمون تموم شد. :|

۶ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۸

ما هفته اول پاییز بخاریامونو روشن کردیم، سرمامونم خوردیم شما چطور؟؟

۱۲ نظر موافقين ۳ مخالفين ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۸

عاشق شدین؟؟

همینقدر کلیشه ای و مدیری طور...

۲۰ نظر موافقين ۲ مخالفين ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۸

میدونم آدما رو نمیشه از رو آرشیو وبلاگشون شناخت، ولی بی رودروایسی هر کدوم یه اخلاق بدی که احتمالا دارم رو بگین.

:)

۱۴ نظر موافقين ۴ مخالفين ۰ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۸

توهین کردن فقط فحش دادن نیست، همین که تهمت دورویی به کسی بزنیم، همین که قضاوتش کنیم آن هم بی پایه و اساس، همین که بخاطر تفاوت عقیده محکومش کنیم و هزارن همین های دیگر توهین هستند. توهین به شعور، توهین به شخصیت، توهین به رفتار، توهین به ارزش ها.


۶ نظر موافقين ۴ مخالفين ۱ ۱۱ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۸

مردی که گفت: الاغم با الاغت دعوا کرده، تو خر این وسط چی میگی.

۱۴ نظر موافقين ۹ مخالفين ۰ ۱۰ مهر ۹۶ ، ۱۹:۱۹
قمه زنی، درموردش شنیده بودم ولی فکر میکردم چیزی در حد افسانه باشد. ذهنم به هیچ وجه قبول نمیکرد یک انسان عزاداری برای امام حسین(ع) رو در خود زنی ببیند. محرم سال 92 دعوت بودیم در یک شهری، سینه زنی ها و تعزیه خوانی خیلی حس و حال خوبی داشت. میگفتند: چون پلیس اجازه نمیدهد مردم در خانه فلانی قمه میزنند بر سرشان، از یه طرف نمیتونستم باور کنم، از طرف دیگر کمی مشوش شده بودم. ظهر عاشورا بردنمون به یکی از روستاهای نزدیکشون که گویا عزاداری هایشان رو خیلی باشکوه میدونستند، در حال و هوای عزاداری بودیم که یک مرد هیکلی بدو بدو اومد و دقیقا به فاصله یکی دو متری از من با قمه زد به سر خودش دیدم چطوری خون از سرش بیرون چکید و ریخت رو گردن و لباسش، فشارم کامل افتاد و خودم رو انداختم بغل دختر خونه ای که مهمانشان بودیم. صدمه عمد رسوندن به جونی که خدا داده گناهه من باهاش کاری ندارم ولی من تا به الان وحشت و ترسی که اون روز تجربه کردم رو حلال نکردم. حالا باز افراطی باشید، همین اندازه افراط باعث میشه که در قرن 21 در عصر تمدن شاهد سر بریدن باشیم.

+ کاپ اولین سرماخوردگی پاییز هم به خودم تعلق میگیره. تازه کمتر از دوماهه صدام خوب شده، واقعا حوصله جنگ با صدای گرفته رو ندارم.
۲۰ نظر موافقين ۸ مخالفين ۰ ۰۹ مهر ۹۶ ، ۱۸:۱۸