"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

۷۰۳ مطلب توسط «هلما ...» ثبت شده است

مادر شوهر دخترعموم اهل شیرازه خیلی سالها پیش شهر ما عروس اومده بوده تازه عروس بوده خونه دلش میگیره آماده میشه و میره خرید داخل ی مغازه ای میشه و داستان رو کلید میزنه :)

بعضی اصطلاحات تو زبان ترکی هستن ک معادل فارسیشون با معنی جز ب جز کلمات یکی نیس مثل جمله "ن وار ن یوخ" اگه کلمه ب کلمه معنی کنیم میشه چی هست چی نیست یا چی دارین چی ندارین ولی در زبان عامیانه ب معنی احوال پرسی کاربرد داره یعنی "احوال شما چ خبرا"

این زهرا خانوم میره سلام میده بعد رو ب مرده میگه "ن وار ن یوخ"

مرد مغازه دار بعد جواب سلام میگه : ساغول باجی (سلامت باشی خواهر)

+ آقا دییرم ن وار ن یوخ ( آقا میگم ... )

- ممنون روزگار گئچیردیروغ ( ممنون روزگار میگذرونیم )

+ ( اینبار عصبانی ) آقا ن وار ن یوخ

- الله بالاساخلاسین هئش نه ( خدا بچه هاتو حفظ کنه هیچی )

+ ( کفششو در میاره ) مردک نفهم دییرم ن وار ن یوخ

- طفلی مغازه داره فک میکنه دیوونه اس میگه برو خدا روزیتو جای دیگه بده

زهرا خانوم حرصش درمیاد میزنه زیر گریه بعد میگه آقا من اومدم خرید میخاستم بدونم چی دارین چی ندارین ؟

آخه یکی نبوده ب این بگه تو ک هنوز یاد نگرفتی حتی دست و پا شکسته ترکی حرف بزنی مگه مجبوری مگه زورت کردن ؟؟ هنوزم ک هنوزه در تلاشه با این ک از بین بیست حرفش چهار تا شو ب زور متوجه میشیم دست بردار نیست ک همچنان ترکی حرف میزنه :)

۳ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۸:۴۲
پیرهن مامانمو پوشیدم تو حیاط قدم میزنم کمی گشاد میشه برام ولی ی حس بزرگ گونه تو من بوجود آورده بابام از دور میگه حاج خانم چقد شبیه پری شدی نمیدونم متلک بود شوخی بود یا چی فقط فکرمو مشغول کرد ...
شاید از نظر ظاهر و قیافه نگاتیو سوم مامانم باشم ولی ن ب اون صبوری من هیچ وقت مث اون نبودم نیستم نمیشم راستیتش دوستم ندارم ک باشم بعضی خصلتا هستن تو تمام مامانای دنیا یکیه من نمیخام مامانی مظلوم باشم مادری ک تمام دنیاش خلاصه شده تو چهار دیواری خونه اش و آدماش مادری ک جونشو جوونیشو آرزوهاشو ب پای عشقش گذاشت کسی ک توقعی نداشته با اینکه بیشتر از همه میفهمه با اینکه شایسته گیش از خیلیا زیادتره مادری ک مطئنم بهشت زیر پاشه مادری ک ب شوخی میگم ما بجای مامان دوتا بابا داریم :) من نمیخام اندازه این مادر مهربون باشم ......


+ دیشب جو گیر شدم کل حیاطو آب پاشیدم فقط لامپا یکی یکی ترکیدن صداشون خوب بود ولی همه جا تاریک شد ...

۱ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۱۷:۵۱

چند وقتیه ک زیاد درگیر برنامه های تلویزیون نمیشم امسال بیشتر از دو سه قسمت ماه عسل رو ندیدم اونم دست و پا شکسته امروز موضوع جالبی داشت تو این قصه تقریبا دوساله ذهنم درگیر یک ماه عذاب مادر بود کسی ک یک ماه نگاه سنگیین اندازه صد سال رو تحمل کرده ناخواسته ذهن اطرافیانش حتی همسرش ک بهترین حامی زندگیش باید باشه ب طرف گناهی ک مرتکب نشده منحرف میشه حالا این ماجرا اگر زمانی فهمیده میشد ک مادری در دنیا نبود چه ؟ اونوقت گناه نکرده ب پایش نوشته میشد .......

یک لحظه غفلت ممکنه اندازه یک عمر برا چندین نفر مشکل بوجود بیاره ...

بچه ای یک سال غرق در محبت مادر و پدری بزرگ میشه و طی یک اتفاق ساده شکی پیش میاد ک واقعا فرزند این خانواده باشه پدرش آزمایش DNA  میده و میگن بچه برا تو نیس حالا مادری میمونه ک ب پاکی خودش ایمان داره و نه ماه طفلی رو در وجودش پرورش داده همه منتظر یک ماه آینده اند ک بفهمند بچه فرزند همان مادر است یا ن ولی مادر مطمئن هزاران فکر در سر دارد بچه ای ک بغلشه کیه ؟ یک ماه چگونه قضاوت میشود ؟ بچه خودش کجاست ؟ ....

مهیاری ک ماهان ماند و ماهانی ک مهیار نامش نهادند :)

۲ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۱۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۱۲

از چند روز پیش هماهنگ کرده بودم و قرار بود امروز تحویل پروژه داشته باشم قرار بود با داداشم برم ک کاری براش پیش اومد و من صبح با اتوبوس رفتم ی پیرزن گوشای منو مفت گیر آورده بود از اصالتشون از بچه هاش بهم میگفت پیاده شدنی گیر داده بود بمونه پیشم کارم ک تموم شد باهاش برم خونه اش :) فک کنم دلش ی همدم ی هم بازی میخاد شاید منم تو اون سن دلم بخاد با یکی حرف بزنم الهی بین هر حرفش منو شبیه جوونیاش میکرد رسیدم دانشگاه یکم زود بود منتظر موندم استاد آن تایم یکم دیر اومد مثل همیشه بمب انرژی مث همیشه خوش برخورد خدا میدونه ک من چقد این مرد حدودا 35 ساله رو قبولش دارم پله های چهار طبقه رو طی کردیم رسیدیم اتاقشون لپ تابو باز کردم و کارمو نشونش دادم رو سی دی هم ک زده بودم رو دادم بهش خوشش اومد از اینکه خودم کار کردم فرم ثبت پروژه رو گرفت و تو ثبت نمره یک عدد 19 نوشت :) تشکر کردم خواستم بیام گف چن لحظه بمونم میگف باید قول بدم صنعتی شریف قبول شم :) اینقدر ازم تعریف و تمجید کرد ک دلم نمیخاست پاشم بیام خونه نیشم باز میشد همینطور اینقد خوشم میاد وقتی مهربونیای ی آدم ب ظاهر شدیدا رسمی و پرجذبه رو میبینم دادم نمره رو امتحانات ثبت کرد و ی برگه هم ک برا بایگانی بود اونم دادم از دانشگاه بیرون اومدم .... یک پست مرتبط یادمه گفته بودم موفق میشم ک بنظرم موفق شدم درسته ی گام کوچیکه ولی همین ک با حرف سید مرتضی تحریک نشدم پا پس نکشیدم همین ک خودمو قبول کردم کافیه ....

رفتم سوار تاکسی سواری شدم ک بیام خونه سر ظهر و رمضان مسافر نبود جز منو ی آقای دیگه ک هیچ کدوم دوس نداشتیم منتظر بمونیم ب پیشنهاد مسافر قبل من مشترکا پول کرایه دو نفر دیگه رو هم حساب کردیم زود حرکت کرد رسیدم خونه گرما داشت میرف رو اعصابم چن ساعتی خوابیدم نیم ساعته ک بیدار شدم بعد ی دوش آب سرد یکم سرحالترم ........


+ فک مکیردم آز مدارمنطق باید 20 شم ولی 18 داده اشکالی نداره الف شدم ..

۳ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۲۰:۰۳

علی مولا

۱ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۲۱:۰۲

" ی کارتونی هست اسمش یادم نیس پوریای ولی . اسکندرخان . یاور . شهر خوارزم خیلی دوستش دارم ظهر ی قسمتشو پخش میکرد خیلی خوب بود مردونگی رو با ی حس و حالت با نمک ب تصویر کشیده بود :) خیلی با ذوق پای تلویزیون نشسته بودم و میدیدمش تموم ک شد حالم خوب بود بابام گف خوب بودا پس اونم میدیده خوشش اومده .... کودک درون فعال دهه هفتادی یا اواخر سی نمیشناسه ...  "


+بعدا نوشت: بیایین مواظب کودک درونمون باشیم یهو چش باز نکنیم ببینیم افسردگی گرفته :)

۱ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۹

وقتی همزمان دو جا افطاری دعوت باشیم میشه وضع الان ما :)

۲ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۲۰:۱۲

امکانات ارتباط مردمی برا شبکه هایی مثل ifilm :

فاطمه از کرج __ علی از علی آباد کتول __ شیرین از روستای آبادستان مغولستان __ فری از سبزوار __ حفظ الله از سرعین __ قمرتاج از نوین دره __ چاکر شما اسی بیخیال از بیخیالستان


محتوای پیامک: خیلی عالی دوستتون دارم .... چرا پیامک من درج نمیشه .... هزار بار زنگ زدم تو رو خدا صدامو پخش کنید .... لطفا وقت زیادی رو برا پخش صدا و پیامک مردمی در نظر بگیرید .... چرا در گنجه بازه ....

حالا باحال تر از اینا کسیه ک زنگ زده پیام داده دو ساعت قصه حسن کچل خونده کلی هم گلایه ک چرا اسمشو نمیخونن آخر سر یادش رفته اسمشو بگه ...

واقعا چ لذتی تو درج پیامشون یا پخش صداشون هس ک من نمیفهمم ؟؟


+ بالاخره استاد گرامی آزالک2 زحمت فراوان ب خود داده و آن هیکل ورزشکاری و یک تنی خود را تکان داده و چشمان اندازه پیاله خود را باز کرده و با دوبار تکان دادن مژه های همچو کمان خویش بعد از یک ماه و خورده ای موفق ب ثبت نمراتمان شدند و یک 18 نازنین ک نمیدانم چطور از جان و دلش بیرون آمده ب بنده عنایت فرموده اند آخر چ کنند بهانه ای برا کمتر از این دادن نبود ولی همچنان در حیرتم فرناز جان با آن ظرافت و چابکی چرا اینقدر عقب مانده و قصد ثبت نمره مان را ندارد ...

۳ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۷ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۸

خیلی ریلکس و عادی برخورد میکنیم با تیترهای روزنامه ها و مشروح اخبار خب چیز شگفت انگیز و خاصی نمیگن ک مثلا اخبار اعلام شده از شبکه پنج : 730 شرکت جعلی کلاه برداری ک کارهایی مثل گرفتن وام های کلان با دور زدن قانون و غیره انجام میدادند کشف شده و البته با تلاش فراوان ب دام افتاده اند تا الان ک اسناد مربوط ب 19 شرکت مورد بررسی قرار گرفته متوجه شده اند 480 میلیارد فرار مالیاتی دارن حالا برا 370 تا رو خدا بخیر کنه فک نکنم ماشین حسابای خونه امون و ذهن من توانایی شمردنشونو داشته باشیم فقط همین .....

حالا ی کارمند بنده خدا ماهانه با هزار جور دغدغه فکری با توجه ب تورم و بیمه ک بعضیاشم پوشش نمیدن و مالیات و ... خالص دریافتیش یک میلیون اصن خوشبینانه نگا کنیم دو و نیم میلیون تومنه حالا بماند ک نحوه سرکار اومدن همین کارمنده نیز دارای شبهه های فراوانی است .....

ذوق میکنیم ک روزانه خبر میرسه تعدادی ب دلیل تخلف انفصال از خدمت خوردن با خود میگیم عجبا خوب شد باید پدرتونم درآرن ولی اصن خبر خوشحال کننده ای نیس درواقع اینا همونایی ان ک چند وقته دارن حق ها رو ناحق میکنن عدالت رو زیر پا له میکنن چرا باید همیشه نوش دارو پس از مرگ سلولها و انجماد خون در رگ ها باشه ؟؟ حداقل چنین خبرا رو با لبخند اعلام نکنیم نگیم خوشبختانه تونستیم کشفش کنیم متاسف باشیم ک چرا اصن همچین تخلفاتی وجود داره ....

یکم ک فک میکنم و این همه ارقام نجومی ک بطور غیرقانونی و غیرعادلانه جاب جا و دست ب دست میشن رو تو ذهنم سر میدم با خودم میگم اگه یک صدم این مقدارا ب ی مدیریت قوی داده شه میتونه شعاع چندین هزار کیلومتری رو از فقر نجات بده و پیشرفته اش کنه .....


+ بازم خدایا شکرت نظارت و ناظر مطلق خودتی :)

۲ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۶:۲۵
درک "لیلا" ی در تنهایی لیلا خیلی سخته نمیتونم بفهممش نمیگم خوب نمیگم بد فقط سخته شاید موقعیت و شرایطی رو میطلبه ک تو اطرافم نبوده و برا همونه ک اینقد ذهنمو درگیر خودش کرده هیچ کدوم از شخصیت های فیلم تداعی کننده یک انسان واقعی برام نیستن نوع افکارشون رفتارشون تناقضات زیادی رو تو ذهن من ایجاد میکنه حالت های گنگ و مبهمی ک واردارم میکنه رو برخی مسائل فک کنم .............

+ توی ماه چهاردهم وقتی ماه کامل شد بری خونه زااو(کسی ک تازه زایمان کرده) گوشه خونه اشو جارو کنی بریزی تو جیبت هر چی از خدا بخای بهت میده اونم با ی من سیبیل و دو متر قد :)))))

+ بیشتر از دو سال پیش ی مناقصه ای بود برا بازسازی ی امام زاده ک قسمت شد داداشم انجامش بده حالا بعد دیدن فیلم تنهایی لیلا میگه دو سال بیشتره ک نود درصد وقتمو با خلوص نیت تو امام زاده ام هیچ بنی بشری نگفته دوستت دارم چ برسه عاشق و دیوونه ام بشه عدالته این :)

۲ نظر موافقين ۱ مخالفين ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۰۲:۴۷