"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

۲ مطلب با موضوع «مناسبتی» ثبت شده است

من: بابا روز دختررررره.

بابا:بدو بغلم(بوسم میکنه و میگه: روزت مبارک)

مامان: بعد از چند سال دلم برا بابام تنگ شد.

بابا: (منو از خودش جدا کرد، مامان رو بغل کرد و بوسید و گفت: روزت مبارک بانو)

من: :||||| عه بابا بچه نشسته هاااا

بابا:(دستاش رو به حالت نیایش و راز و نیاز با خدا برد بالا) و گفت: خدایا انصافه بعد چهل سال زندگی مشترک برا بوسیدن خانوممون از یه الف بچه اجازه بگیریم؟؟

من: مامااان من بددلمااا :||

مامان: اگه دهه شصتی بودی باز میگفتیم یه حرفی

من: ماااامان :|||

بابا: اگه فضا سنگینه برو اتاق

من: باباااا :|||

مامان: خب؟؟

۲۸ نظر موافقين ۱۲ مخالفين ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۱۰

نه اهل قضاوت ام و نه مقایسه، من خودمم، با تمام بدیهام، با همه خوبی هام. با همه شوخی ها و با همه جدی بودن ها. با تمام گفته ها و با دنیایی پر از نگفته ها. مومن ام اندازه خودم نه بیشتر نه کمتر. دل دارم، عقل دارم، انتخاب دارم. همه اشون کنار هم جمع میشن و با دوتا دست و دوتا پا و یک جفت چشم میشن من، منی که میتونم خطا کنم ناخواسته، منی که میتونم مهربان باشم از ته دل، منی که میتونم دل بشکنم مطمئنا بخاطر خودخواهی نه و شایدم به جبر آره، منی که باید به باید هاش برسه. امشب شب همه مونه، من، تو، دختری که سرخیابون گل میفروشه، پیرزنی که صبح با عصا از کنارت رد شد، آقا پسری که تو این ماه آدامس به دهن سر خیابون قدم رو سربازی تمرین میکرد، شب همه مونه، نه من بدترین ام، نه او بهترین و نه تو مقرب ترین. آغوش خدا برا همه بازه، مثل همیشه. 

۱۲ نظر موافقين ۱۱ مخالفين ۰ ۲۴ خرداد ۹۶ ، ۰۲:۵۵