"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

یه روز معمولی ولی خوب .

شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۲۵ ب.ظ
مواد مورد نیاز برا داشتن یک روز خوب:
1. خواستن 2. برخواستن 3. هندزفری 4. دلستر
(مینویسم تا یادم بمونه یک موجود شادی سازم پس میتونم زندگی ساز هم باشم)
طبق روال هر صبح که یا آبمیوه میخورم یا خود میوه, یه قُلُپ آب پرتقال خوردم نیم ساعت بعد یک سیب و تمام, مامان بابا رفتن بیرون بقیه هم که سر کار بودن, یعنی تو سه تا خونه جز من کسی نبود. فک کردم اینروزا چرا از وقتی که دارم لذت نبرم, وسط فکر کردنام دخترخاله مهدیه زنگ زد و بعدش منیر نیم ساعت هم که به حرف زدن گذشت. به مهدیه و سمیه فک کردم که الان چه اندازه به خون من تشنه ان, کانون آفتاب(برای کودکان مبتلا به سرطان) رو با سماجت تمام در دانشگاه راه انداختیم و الان خودم نتونستم برم. تمام فکرا رو پس زدم و هندزفری رو گذاشتم گوشم رفتم حیاط آهنگ حامد همایون و مستر چاووشی رو پلی کردم و باهاشون همخوانی کردم, یکم کارای عقب افتاده داشتم زنگ زدم داداش رفت حلشون کرد. معده عزیز التماس میکرد رفتم کمی به تغذیه ام رسیدم و بِپربِپر  تا شد ظهر و همه اومدن, نه خبری از چای بود نه نهار. بابا پیشنهاد داد تو حیاط کباب بزنیم که همه موافق بودن, جوگیری باعث شد برا اولین بار به جز دِل ,دُنبه و جیگر هم بخورم :)) 
عصر کمی بی حوصله بودم, لباسامو نگاه میکردم که چشمم به تنها دامن گشادی خورد که هنوزم دلیل خریدش رو نمیدونم و پوشیدمش یه سارفن دم دست هم تنم کردم, یه روسری هم که رو میز افتاده بود سرم کردم, جلو در اتفاقی یه کفش هم پوشیدم حتی بنداش هم نبستم. وقتی رسیدم حیاط خودم خنده ام گرفته بود, شاید خودم اتفاقی یه دختری رو با این تیپ میدیدم چنگ مینداختم صورتم :)) |هیچ هم روانی نیستم|. یه دلستر و هندزفری هم یارهای همیشگی من قشنگ همراهیم کردن, تا وسطای باغ یکی دو دور زدم, میخاستم برم رو استخر و چشم بسته روش راه برم ولی دیر وقت بود و نم نم بارون میبارید, اگر شاعر بودم حتما یکی از بهترین شعرای عمرم سروده میشد.
اینکه من از یک روز ساده ام لذت بردم نشان از کم توقع بودنم نیست بلکه راه ندادن کسالت به حریمِ همراه با آرامشِ زندگیمه ..
خیلی فکر کردم و شاید خیلی رویا برا آیندم ساختم.


+ یعنی مامانم میدید اینطوری پا برهنه نشستمااا :))

*یه اعتراف بکنم؟؟ دلم خیلی تنگ شده :))
موافقين ۹ مخالفين ۰ ۹۵/۱۲/۱۴

نظرات  (۱۴)

دلسترو خوب اومدی خخخخ
پاسخ:
:))
رفیقم باهاش :)
تفکرت عالیه هلما بانو :))
خوش باش :))
بی خیالِ غم :))
پاسخ:
قربانت حوا عزیز :))
سعی میکنم, همیشه !
بی خیال :))
Baba biz hessadan del khoshlukh duzaldarikh :) khetamizin khasiyatty di. chokh gashah 
پاسخ:
هن بابا :))
آره واقعا و این خوبه ..
ساغولاسوز ...
۱۴ اسفند ۹۵ ، ۲۱:۵۹ مرتضی خیری
اینطوری که شما گفتین، فک کنم تو قصر زندگی میکنید.
نمیدونستم دارم واسه یه مرفه بی درد کامنت مبذارم.
از این به بعد دقت میکنم :)))))
پاسخ:
:)))) از وقتی کامنتتونو خوندم دارم قهقه زنان به ساعت میلیونی و خونه میلیاردیمون نگاه میکنم :)))

اووووووه من ؟؟ :)) والا درد رو که همه دارن چه مرفه چه فقیر و چه متوسط ولی اون مرفه رو انصافا نه نداااالیم :)

مرسی توجه کنید خب :))
اولا بگم فقط کشته مرده‌ی این قسمت شدم :
 
  رفتم یه کم به تغذیه م رسیدم و بپربپر !!!

خوش به حالت همچین فضایی در دسترسته. منم اگه اونجا بودم شاید تا الان دیوان داده بودم بیرون :)

دلت واس کی یا چی تنگ شده؟!
پاسخ:
:)) معلومه شما به نکات مهمی توجه میکنید :)

مررررسی ... بله بله حتما ... 

واااااااسه خیلی چیزا و چند نفر :)
سلام.
این دامن منو یاد بزرگای فامیل مثل مادر بزرگ و عمه و خاله میندازه :)
اون هم در دهه هفتاد و هشتاد.

توی شرکت پارچه شش ماه کار کردم.
یک بار بعد از زدن پارچه خام قسمت چاپ بصورت آزمایشی راه افتاد و همین طرح رو
بصورت زمینه زرد و خال خال های سیاه روی پارچه چاپ می کردند، رو دستش موند.

هر چی از اون (پارچه) رو بالشی های اون مدلی زد(برای متکا و اتاق بچه ها) روی دستش موند تا مدتی و بازار فروش پیدا نکرد.
چون قسمت چاپ مدتی راکت بود و کلیشه و شابلون مورد استفاده مال خیلی وقت پیش بود.
الان مدل های مختلفی برای چاپ پارچه اومده متاسفانه یا خوشبختانه.
ولی چی بگم هر چی ساده تر باشه خوبتره منتها ساده کمیاب شده:(
(حیف نذاشتن بیشتر از شش ماه بمونم، زندگیمو داغون کردن نزدیک سی سالمه باید تازه با درس شانس زندگی و ورود به بازار کار و شغل دائمی رو امتحان کنم! )
من حدس می زنم بعد از پوشیدن این نوع لباس ساده و خوب قدیمی، یاد قدیم کردید و برای همین دلتون تنگ شد.

ولی سعی کنید کانون هم برید چون نیت خوبی دارید اگر واقعا مفید واقع بشه.
حالا کانون کودکان جریانش چی هست چطوری کمک میشه به سرطانی ها؟!

راستی جگر هر چند خوب و مقویه ولی زیاد بپزی بد مزه میشه و فقط به زوره نمک پاشی میشه خورد :)) باید یه کمی رو آتیش بگیری روش که سفت شد بخوری توش زیاد مهم نیست اونجوری آبداره و خوشمزه.

ولی دنبه فقط خوشمزه است اگرچه یه بوی نسبتا متفاوت و گاها بوی گوسفند میده و نخورید بهتره.دنبه رو کسایی می خورند که دارند توی روستا انواع فعالیت ها رو انجام میدن یا کوه میرن و با کوهنوردی این چربی و کالری رو می سوزونند.

گفتی: 
_مادرم پا برهنه میدید..._ یه زمون ما هم بچه بودیم مادرمون نمی ذاشت پا برهنه بریم فوتبال یا تو حیاط میدید پا برهنه رفتیم فورا می خواست پاهامون رو بشوریم
یادش بخیر ده دوازده سال داشتیم ولی الان خودش هم گاهی پا برهنه میره!:)

قدر این روز ها رو بدونید روز های خوش سریع می گذره.
خداکنه همیشه ی عمر خوب و خوش و سلامت باشید.

کامنتم زیاد شد ولی عوضش اینترنت ندارم تا مهر ماه 96
و میخوام از همه هم وبلاگی ها خداحافظی کنم: لانتوری
آخدا، دختری از نسل حوا، روز های نو، مونولوگ،فیش نگار
خط خطی های یک شاعر تنها، گمنام، مسافر و غیره... .

اما هر ماه یک بار شاید از کافینت اومدم سر زدم.یا حق.

پاسخ:
سلام ..
دقیقا برا منم یادآور هموناست :)

عجبا , شما چه تجربیاتی دارین . راستش من کلا دامن ندارم, نمیتونمم بپوشم. اینم همینطوری خریدم فک کنم پارسال, حس میکردم شبیه دامنای خانومای شمالی که میرن شالیزاره :) 

چند ماه پیش با دوشتم رفتیم یک کانون خیریه برا کودکان مبتلا به سرطان, البته تو وب یکی از دوستان بلاگی با اون محیط آشنا شدم و دوست وبلاگیمون هم دیدم اونجا. فک کردیم چرا ما تو دانشگاهمون از این کارای خوب نکنیم و خلاصه با چند ماه دوندگی مجوزش رو گرفتیم. صنایع دستی بچه های دانشگاه, نقاشی بچه های مبتلا به سرطان و شکلات و چیزایی که بهزیستی داده فروخته میشه و پولش رو برا کودکان مبتلا به سرطان میدن ..

من کلا دوست ندارم .. البته اینقد رو آتیش میگیرم که خشک شه .
اونم دوست ندارم :)

مادرا عشق ان . باور کنید پاهامو شستم :)

چشم .. مرررسی . همچنین شما

نه بابا خیلی هم خوبه :)
امیدوارم موفق و خوشبخت باشین . ایشالا مهر منتظریم :)

خیلی هم عالی .. حق پشت و پناهتون ..
سلام :)
آخ آخ دلستر، اونم از نوع لیوانیش، از این لیوان بزرگا :)
روزاتون خوب هلما بانو!
پاسخ:
سلاااام :)
خوبین بابا میرزا ؟؟ البته باید خوب باشین :)
:) بله بله
مرسی . همچنین روزای شما به همراه خونواده !
۱۵ اسفند ۹۵ ، ۰۶:۰۲ منتـــظر المـهـدی۳۱۳
سلام بانو 

به به چه حس خوبی !

شاد باشی 
پاسخ:
سلااااااام جانم 

مرسی قربونت !

تو هم .
ببخشیدا ولی چه کار مفیدی کردین در اون روز ؟ به جز خوردن مقادیری دل و جگر و افزودن پروتئین به بدن ؟ :دی 

[ستاد یاد اوری اینکه زندگی در حال گذر است !]
پاسخ:
آهاااان و اما کار مفید ؟؟
من اینجا فقط قسمت های طنز و لحظات ساده ای که برا خودم شاد کردم رو بولد کردم, وگرنه لا به لای همه اینها تلاشم متوقف نشده بود, دغدغه هام سرجاشون بود.
صرفا محض اطلاع: کمی برای مقاله ای که در دست دارم کار کردم, کمی حفاظت بیمارستانی مطالعه کردم و موارد دیگر که اصلا لازم نیست گفته بشه :)

ممنون بابت یادآوریتون واقعا ممنون . چون واقعا زمان در حال گذر است !
دلستر چی میگه این وسط؟!
پاسخ:
همراه چندین و چند ساله منه :))

به به چه خوشی گذروندی :)
با متن سبز رنگ خیلی موافقم آفرین :)
عکس ها هم قشنگه
پاسخ:
بله بله خوش :)
خواهش میکنم ، مرسی :)
خیلی هم ممنون :)
۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۰۴ قندک میرزا
سلام
حالا بعضیا مثل من که مواد لازم را ندارن باس چیکار کنن به نظر شوما؟
پاسخ:
سلام ...
مواد لازم خلاصه میشه تو خواستن، بخایین جور میشه :)

به لحظه ذهنم رفت پیش مهرداد کوچولو جناب میرزا :))
ضرر داره بجاش آب هویج یا اب پرتقال بخور
پاسخ:
آب پرتقال که زیاد میخورم :)
چشم دلسترو حذفش میکنم بجاش آب هویج جایگزین میکنم .. راضی باشید ...
خیلی بده ولی به معنای واقعی با دلستر مست میشم :)))
نوش جان

پاسخ:
ضرر هم داره :)) کم و یه این خب :)
مرررسی ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">