"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

"شاید اصل شاید تغییر"

يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۴۸ ق.ظ

همکلاسی های دوران دبیرستانم گروهی در تلگرام تشکیل دادن، تابستان پارسال پیشنهاد عضویت دادن به من ولی باتوجه به حس مبهمی که داشتم رغبت خاصی نشان ندادم، تا اینکه چند وقت پیش مواجه شدم با این جمله "مهوش شما را به گروه اضافه کرد." 

نمیدونم این چند ساله چه اتفاقی افتاده ولی هر چی که هست باعث میشه نتونم با همون آدمایی که یه زمانی کنار هم آتیش میسوزاندیم، شریک لحظه های خوب و بد هم بودیم و خاطرات زیادی رو با همراهی هم ساختیم ارتباط برقرار کنم. حس میکنم خیلی با هم متفاوت هستیم، از لحن حرف زدن تا موضوع هایی که دغدغه فکریمونه متفاوته. دیدن این تفاوت ها و راحت نبودنم در جمع با توجه به این که اکثریت خیلی راحت و راضی هستن و نوع حرف زدنشون باب میل همدیگر است یک معنی را در ذهنم بولد میکند "تغییر" آن هم تغییر کردن من. چون من همان دختر پایه ای هستم که دوران دبیرستان حضورم در نگاه همکلاسی هام پررنگ بود. 

+ عمیق تر که فکر میکنم نتیجه دیگری هم در کوچه پس کوچه های مغزم نمایان میشود و میگوید: همان موقع هم این تفاوت ها بوده ولی چون نقطه اشتراک زیادی هم بینتون بوده و در سنی بودی که نقطه اشتراکاتتون بیشتر به چشم می آمده، در کنار هم احساس راحتی میکردین و تو به همان اندازه قانع بودی و تلاشی برای وفق دادن خودت با فرهنگ بقیه نکردی ولی الان که از اون فضا جدا شدین بالطبع تفاوت ها واضح تر دیده میشوند...

موافقين ۵ مخالفين ۰ ۹۶/۰۱/۲۷

نظرات  (۹)

پستتون نیاز به تفکر بیشتر داره سر فرصت میام و میخونمش:)
پاسخ:
اوکی :)
هر وقت دوست داشتین و حوصله داشتین بخونید :)
صبحتون هم بخیر ...
من خودم احساس میکنم دارم نسبت به قبل تغییر میکنم
نسبت به قبل که میگم منظورم مثلا 10 سال پیش نیستش
منظورم نسبت به دو سه ماه پیشه
این تغییر رو یه جاهایی میپسندم ولی یه جاهایی هم ازش میترسم
یه بخشی از ترسم به خاطر اینه که میترسم دیگران سخت باشه براشون پذیرفتن این تغییر
کلا یه وضعیه:)
پاسخ:
درکتون میکنم، آدم از تغییراتی که تو خودش به وجود اومده گیج میشه و حتی امکان داره یه عده تغییرات رو نپذیرن و پس بزنن ...
الان من واقعا نمیدونم دلیل این شرایطم تغییره یا نه؟؟
چرا ؟
پاسخ:
درواقع دنبال همین "چرا؟" هستم ...
چرا نمیتونم درکشون کنم، چرا لحن صحبت کردنشون حتی اذیت ام میکنه، چرا بحث هاشون برام جذاب نیست؟؟ :)
سلام؛ همونی هست که شما گفتین: «تغییر» و این تغییر به صورت کلی هست. مثلا خود من هم همین حالت برام وجود داره. با صمیمی ترین دوست قدیمی ام که خیلی با هم راحت بودیم و حرف ناگفته پیش هم نداشتیم، الان یک دقیقه هم نمی تونم صحبت کنم. زمانه کلا از این بازی ها زیاد داره :)
پاسخ:
سلام جناب میرزا ...
پس یه اتفاقی هست که در کمین خیلیا هست ..
فقط جایی که حس کردم بقیه مثل من نشدن و حرف های همدیگر رو همراهی میکنن و تغییر فقط برا من بوده کمی متعجب ام کرد، نمیدونم شاید بقیه هم اندازه من تغییر کردن و به چشم من نمیاد یا تغییرات بقیه خط سیر یکسانی داشته و برا من متفاوت بوده :)
آدم ها تغییر نمیکنن بنظرم،  شرایطه که عوض میشه.  
من هم تمایلی به گروه دوستان دوران دانشگاهم ندارم. 
پاسخ:
این احتمال هم هست، باید روش فکر کنم ...
یحتمل شما دلیل این عدم تمایل رو شرایط میدونین آره؟؟
البته تغییرات ریز اما محسوس و باارده ای داشتم که فک نکنم تا این اندازه بازدارنده از جمع دوستان دوران نوجوانیم بوده باشه .
گروه های این شکلی معمولا بر پایه این حسابه که کی از همه موفق تره. :|
از این گروه ها بدم میاد.
رفیقای سی سال پیش مال همون 30 سال پیشن. رفیقای الان هم مال الان. اگه خوب باشن میشن رفیق همیشگی. اگه هم نباشن که خب نبودن. پس دلیلی نداره مجدد بخوام باهاشون رفاقتی به هم بزنم. :)
پاسخ:
آخه شرایط ما طوریه که فعلا هم سطح محسوب میشیم و اگه به نگاه خودم باشه هیچ کدوم رو موفق تر نمیدونم فقط میتونم آرزوی موفقیت کنم برا همه.
حرفتون رو قبول دارم ...
اون زمان ها هم جز یک نفر با هیچ کدوم صمیمیت آنچنان نداشتم فقط چون اوصولا آدمی ام که با رعایت چهارچوب های خاص خودم میتونم با همه رابطه خوبی داشته باشم باهاشون کنار می اومدم و همون زمان ها هم با همون یک نفر رابطه ام سرد شد.
الان با این کامنت حس کردم جای خالی یک دوست که عمر دوستیمون از کودکی تا الان باشه تو زندگیم خالیه ...
به نظرم اگه آدم به خودش نگاه کنه و ببینه تغییر خاصی نکرده از چند سال قبل، واقعا جا داره به خودش نهیب بزنه که با گذشت چند سال هنوز همون آدم قبلی مونده....
خب البته واضحه که منظورم تغییر مثبت و رو به رشد و تکامله....
به نظرم هیچ نقطه توقفی واسه آدما وجود نداره... :)))

پاسخ:
اوهوم ...
حق با توعه ثابت موندن بدون هیچ تغییری جالب نیست :)
دقیقا تغییر رو به رشد ..
من این حس مبهم رو خیل یخوب درک میکنم
چندین بار از گروه دبیرستان مون لفت دادم ولی باز ادم کردن آخرش دیگه رضایت دادم به موندن. با آدم هایی که فکرشون همس رو بچه هاشونه فکرشون خرید کردن و مهمونی دادنه واقعا نکته ی اشتراکی ندارم ولی مجبورم تحمل کنم گویا:)

پاسخ:
:)
تو جمع ما هم از اینا هستن ولی نه زیاد :)
ترفندهای معاشرت با مادرشوهر و حتی چطوری حرص دادن جاری هم بیان میشه...
اجبار برای یه آدم صریح مثل من که قشنگ "نه" گفتن رو بلده سخته ....
من که فراری ام ازشون. جدا از فاصله ی فکری و ذهنی که ایجاد شده، که البته برام مشکل زیاد مهمی نیست. به خاطر اینکه خجالت زده نشم که چطور بعد این همه سال ها تو زندگی ازشون عقب افتادم باعث می شه روبرو نشم باهاشون حتی توی فضای مجازی...
پاسخ:
شما خیلی خودتونو اذیت میکنین خیلی، حتی منم ناراحت میشم...
خودتونو با هیچ کس مقایسه نکنید اگه از ایده آل هاتون دور هستین شروع کنید...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">