"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

حالا همه میان دستم میندازن :|)

دوشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۵۳ ب.ظ

خیلی دوست دارم یکی برام قصه زندگی ببافه.

از روز تولدم تا ....

موافقين ۷ مخالفين ۰ ۹۷/۰۷/۰۲

نظرات  (۱۵)

۰۲ مهر ۹۷ ، ۱۴:۰۲ گنجشک باران زده
نوزاد بودی
خردسال شدی
کودک بودی
نوجوان شدی
بعدشم جوان شدی:|
فعلا تا اینجا قصه زندگی شماست:/
پاسخ:
آفرین :)
من قصه زندگی خودمم نمی‌تونم ببافم. :| ولی نهایت تلاشم اینه که بگم:
پری-ص که به دنیا اومد. یه چیز :| همراه خودش آورد. اون چیز هلما بود. بافتنِ زندگیِ هلما خیلی آسون‌تر از پریه. :)
پاسخ:
نیلی میدونی چرا من بااینکه از روی اول اعلام کردم اسم واقعیم "پری" هست همچنان "هلما"م؟! چون حس میکنم پری و هلما یه تفاوت های ریزی دارند. :)
کامنتت رو خیلی دوست داشتم.!
برای شروع باید حس و حال خاصی داشته باشیم؛ اگر ناراحت باشیم نمی‌توانیم ببافیم؛ کارت خدای ناکرده گره می‌خورد.

پس هر کسی بافت حتماً بهش بگو با حس و حال خوب برات قصه زندگی ببافد :))

قصه زندگیت به دور از غم و غصه و تا آخر عمرت ؛ سرشار از عشق و شادی و نشاط و سلامتی باشد.آمین💚 
پاسخ:
آره عصبانی ببافن مثل بافتن های جناب خان میشه :)))

مرسی یه عالمه :)
:)) لوسن چقدر ملت
پاسخ:
خیلی :))
۰۲ مهر ۹۷ ، ۱۷:۴۳ جناب منزوی
من که برا خودم چند بار بافتم، یا تنگ بود یا گشاد، کلاً تنم نشد، فعلاً دارم با همین واقعی سر می کنم :)
پاسخ:
قصه ها هم بالا پایین زیاد دارن، باید با ساختن قصه هم ساخت :)
قصه زندگی؟
این روزا مواظب باشید خودتونو نبافن!!!
پاسخ:
چشم مواظبم. :)
تا؟!
پاسخ:
تا الان
تا فردا
تا صدها فردا بعد
تا هروقت دوست داری
باید فکر کنم :)
پاسخ:
مرسی :)
با خیال راحت فکر کن حوا :*
۰۴ مهر ۹۷ ، ۱۳:۴۱ شرف الدین
اولش که تو کشتی بودید :)))
پاسخ:
اون حضرت موسی نبود؟! :))
۰۴ مهر ۹۷ ، ۱۴:۱۸ شرف الدین
نه
چون شما ذهنتون خیلی مثبته متوجه نکته اش نشدید :))))
پاسخ:
خواستم مزه بپرونم مثلا :))
۰۴ مهر ۹۷ ، ۲۲:۵۱ مهدی امیدی
من جای قصه دو تا از قشنگترین جمله هایی که شنیدم رو بهت میگم
اولیش اینکه بامزه ترین واقعیت دنیا اینکه با احتمال بالا سال دیگه مثل امشب اصلا یادتم نمیاد که چه حس و احساسی رو تجربه می کردی
و دومیش هم حرف آخر رندی پاش که میگه
دیوار ها رو ساخته اند تا ببیند آدم ها چقدر خواستنی هاشو نو بدجوری میخوان :)
پاسخ:
اولین جمله خیلی بفکر بردتم، آخه من آرشیوهام رو میخونم، دفترچه یادداشتم رو میخونم تا یادم بیاد پارسال همین موقع به چی فکر میکردم. :) تفاوت هاش رو بفهمم، تله پاتیاش رو بفهمم. :)
مرسی بابت قشنگترین جمله هاتون :)
اینجا باید داستان رو بگیم عایا؟!
پاسخ:
آره خب :)
۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۷:۴۶ بانوچـ ـه
یعنی از اون موقع که لک لک ها داشتن میاوردنت زمین؟ :دی
پاسخ:
پس لک لک ها آوردنم :))
۰۶ مهر ۹۷ ، ۱۷:۵۱ بانوچـ ـه
والا به ما هم اینطور گفتن :))
پاسخ:
فکر کنم دروغ مصلحتی بوده. :))
۰۷ مهر ۹۷ ، ۱۲:۲۳ نیلوفر متین
زندگی رو باید با کلی اتفاقات خوب نوشت با کلی موفقیت.باید انقد خوب و با قدرت نوشت ک سرنوشتم شک کنه ک واقعا این سرنوشتته.چیزایی ک دوست داری اتفاق بیوفته رو بنویس
شک نکن اتفاق میوفته
پاسخ:
مثل زندگی من ^__^
منم بهش اعتقاد دارم. :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">