"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۱ ثبت شده است

قبلترها که روزانه نویس‌تر بودم خاطرات زیادی از خودم در اینجا به جا میذاشتم، امروز بعد از سه ماه متوجه شدم در گوشه وبلاگم حرفی از بیست‌و‌هشت سالگی‌ای که واردش شدم نزدم. امسال اولین سالی بود که تولدم بدون کیک و شمع گذشت ولی این دلیل بر خوش نگذشتن نبود، اتفاقا سال‌های اخیر سورپرایزهای بیشتری تجربه کردم و تولد امسالم هم یکی از آن جذاب‌ها بود. ساعت هشت صبح تبریز را با هوای ابری تنها گذاشتیم و شب ساعت دوازده با خستگی دوست داشتنی رسیدیم خونه‌امون. شکلات رو صاحب فروشگاه هدیه داد بهم البته نمیدونست تولدمه. :)

 

۱۰ نظر موافقين ۱۰ مخالفين ۰ ۱۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۱۵

ماجرا از این قرار است که از هر ور بوم نگاه کنی نتیجه‌اش سقوط است، از جامعه بزرگی نمیخواهم حرف بزنم، محدوده‌ای اندازه یک خیابان را در نظر بگیرید کفایت میکند. دختران یازده سال به بالایی که بزک کرده در پی معشوق‌اند، نه اینکه کسی زورشان کرده باشد نه، خودشان دوست می‌شوند و سر یکی دوماه پایشان بیخ گلوی پدر و مادرشان فشار وارد میکند تا با ازدواجشان و همراهیشان در راه دادگاه برای گرفتن گواهی رُشد موافقت کنند. پسر‌های جوانی که توانسته‌اند مدرک ارشد بگیرند و جملگی تا پیدا کردن کیس مورد نظر برای ازدواج سودای دکتری دارند اغلب جلوی درب درمانگاه‌ها و مراکز درمانی کیشیک می‌دهند تا خانم دکتری تور کنند، تا پنج سال اختلاف سنی بزرگتر از خودشان هم ممنوعیتی ندارد، بالاخره قرار است پُز شوهر خانم دکتر بودن را بدهند و لِول خانوادگیشان با حضور یک پزشک چند مرتبه‌ای صعود کند. دخترهای بیست‌ودو سه سال به بالا غیرشاغل یا باید قید ازدواج را بزنند یا اگر بختشان آورده و انتخاب شدند چشم بسته بله را بگویند، شاغل‌ها حق انتخابشان زیاد محدود نیست ولی فرهنگ جامعه به آنها القا کرده است که بخاطر کارت بانکی که هرماه پُر می‌شود انتخاب شده‌اند پس تمام زورشان را میزنند از بوتاکس و ترزیق ژل و لیفت ابرو و... جانمانند چون احساس خطر میکنند، میترسند چشم شوهرشان یکی بهتر از آنها را بگیرد.

و ما فکر می‌کنیم زن‌ستیزی ‌کم‌کم رنگ میبازد و ما فکر می‌کنیم روشنفکرتر شده‌ایم. مواردی که چند خط بالاتر نوشتیم همین ما هستیم، ما‌هایی که اکثریت جامعه را تشکیل دادیم، منتظریم معجزه شود و جهانی آرمانی داشته باشیم، شدنی است؟! 

+کامنت‌های جامانده رو جواب میدم، ببخشید بابت تاخیر.🤦‍♀️

 

۱ نظر موافقين ۹ مخالفين ۰ ۰۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۳:۲۲

خیلی وقت‌ها به جد یا به شوخی دوستانم "خودشیفته" خطابم کرده‌اند، راستش خیلی هم از خودشیفته بودن بدم نمیاید. بعضی شب‌ها تو خودم غرق میشوم و با مرور زیبایی‌‌های درونی‌ام لبخند به جان چشمانم مینشیند، با دوست داشته شدن توسط خودم آرامش در وجودم حاکم میشود، اعتماد به نفسم تقویت میشود و از همه مهمتر عزت نفسم بالا و بالاتر میرود. بنظرم وقتی ما یاد بگیریم قدر خودمان را بدانیم، خودمان را محترم بشمریم قدم گذاشتیم در یک راه بزرگ، درواقع شروع کردیم به تمرینِ آدم بهتری شدن. هربار که نقصی را در خودمان میکشیم، هربار که شگفتی و خوب بودنی را در خودمان بولد میکنیم ناخودآگاه موظف به حفظ کردن شرایط مطلوبِ ایجاد شده میشویم. آدمیزاد ذاتا پیشرفت را به پسرفت ترجیح میدهد.

۵ نظر موافقين ۷ مخالفين ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۰:۳۴