اینکه آدما خیلی خیلی مستبدانه و منفعت طلبانه، بخاطر خودشون دوستت داشته باشن یه عالمه غم داره.
اینکه آدما خیلی خیلی مستبدانه و منفعت طلبانه، بخاطر خودشون دوستت داشته باشن یه عالمه غم داره.
بابام همیشه میگه: هر بار که یکی از بچه هام ازدواج میکنه، ده سال جوونتر میشم.
منم جدیدا هربار تو طول روز کار عملی زیادی انجام میدم درونم یه انرژی خیلی خیلی دلچسب با حجم زیاد شروع میکنه به جوشیدن، امروز که به خونه رسیدم با چشم های نیمه باز نهار خوردم و فقط یادمه خودمو رسوندم به اتاق.
بابام میگه: لابد نوارقلب و فشارسنج و اتوکلاو و ... بچه هاتن :))
بی ربط نوشت: دارم برا روزهایی که قراره بشه آینده ام برنامه ریزی میکنم. پنجشنبه نرگس گفت: فقط چاره اش اینه که بخاطر خودمون بجنگیم.!
هرکی هندزفری رو اختراع کرد خدا پدرشو بیامرزه، بچپونی توی گوشِت ساعت ها بی هدف خیابون گردی کنی، برا بچه های کوچک زبونتو دراری، دیوونه طور بری داخل کوچه پس کوچه ها، به راننده ماشینی که بخاطر عبور تو از خیابون ترمز میکنه بگی "عاشقتم"، عاشق شدن کار سختی نیست، عاشق مردِ میانسال جوگندمی بشی و هی آروم راه بری تا ازت رد شه و مجدد قدَمت رو تند کنی و ازش رد شی، هی این کارت رو تکرار کنی تا مجبور شه بهت بگه چته دختر؟؟! هرکی هرروز مثل من عاشق میشد الان یه دنیای پُر از عشق داشتیم.
هرکاری میکنم زبانِ تخیلات و تفکراتم توی ذهنم "تُرکی" نمیشه، شروع میکنم به ترکی فکر کردن جملات توی ذهنم قاطی پاتی میشه، نمیتونم کلمات رو کنار هم منظم بچینم.
تُرک دنیا اومدم، تُرکی حرف میزنم، فارسی فکر میکنم :|
این اندازه شلوغ بودن سرشار از آرامشه برام :)
یهو به خودم اومدم دیدم سرم از بوی پلاستیک درد گرفته!
یکم کار آماری داشتم نشستم اونا رو انجام بدم.
اصلا آمار خیلی خوبه خیلی.
بعد از آمار طلاق، چربی و فشارخون و هزار کوفت دیگه رسیدم به اسم هایی که برا هرکدوم چند ثانیه قهقه زدم:
1. "عجب"
2. "قَرَه" (رنگ مشکی)
3. "قُوجا" (به معنی پیر)
4. "کَهلیک" (کبک)
5. "خانم"
6. "مَمیش"
7. "مولوش"
8. "هزی"
9. "هوار"
خیلی باحاله مثلا یکی بگه: "عجب" عزیزم، عزیزدل مامان "عجب" یا "قوجا" کوچولوی من، "قوجا" بالام. "هوار" آروم و ساکت من!