"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

۲ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

نمیخوام از چشمان زاغ و ابروان مشکی که ندارمشان حرف بزنم، اصلا بیایید دقایقی نهایت دو متر کشیدگی و چند ده کیلو گوشت و هر آنچه نقش و نگاری به روی این جسم است رو فراموش کنیم. از زیبایی‌هایی بگوییم که حال روحمون رو خوب میکنه و گام قابل توجهیه برای دوست داشتن خودمون. راستش رو بخواهید دوست دارم کلکسیونی از زیبایها پیدا کنم، شاید زیبایی برازنده من است ولی هنوز کشفش نکردم. بولدترین زیباییِ خودم که در حال حاضر حضور ذهن دارم "صراحتِ بیانه".

۱۹ نظر موافقين ۱۲ مخالفين ۰ ۲۳ فروردين ۰۰ ، ۰۷:۰۷

+ کامنت‌های پارسال رو جواب میدم به روم نیارید لطفا. :))

دلیل کم‌رنگ‌تر شدنم ننوشتن نیست، چون قراری بر "ننوشتن" ندارم و تا پری هست زندگی باید کرد و از خوشگلیای زندگی هم یکیش یادداشت کردن و ثبت کردنه. پس دلیل کم‌رنگ‌تر شدنم چیه؟! راستش را بخواهید من یک آدم مودی امروزی‌ام همان دم‌دمی مزاج دیروزی‌ها. در لحظه قابلیت ویران کردن یک جنگلِ کشف نشده و گروگان گرفتن سر دسته آدمخوارهای همان جنگل را دارم و لحظه‌ای بعد دختری آرام هستم که با متانت و صبر لاوصفی کار ارباب رجوع را راه می‌اندازم و این در حالی است که هر نیم ساعت یکبار مقنعه گُشادِ کج شده‌ام را درست میکنم و هربار به این تکرارِ خنثی لبخند میزنم. قاعدتا باید پشت بند این دلیل مینوشتم: بله فعلا رو مود نوشتن نیستم و... ولی دلیلش مود هم نیست، این پارگراف یکی از یادداشت‌هام بود دوستش دارم گفتم بچپونمش تو پست همین. واقعا مهمه دنبال دلیل بگردم؟! مهم الانه، مهم استمرار حضوره، مهم دلتنگیه، مهم بودنه، نوشتنه و خوندنه. 

[وی تقلب کرده و ماست‌ها رو در قیمه ریخته و یادداشت اینستا رو در وبلاگ قالب میکند]: ... ولی زندگی فقط گم شدن در انبوه‌ غم‌ها و تلخی‌ها نیست، نود‌ونه چه خوب و چه بد، چه شیرین و چه تلخ کوله‌بارش رو بسته و درگذر است. زندگی همین است قصه همیشگی "حرکت"، داستانِ پُرتکرار "رسیدن‌ها و نرسیدن‌ها". عمیق‌تر که نگاه میکنم، حس‌هایی که به سال و ماه و روز ربط میدهیم را آنالیز میکنم به یک جواب غیرمنطقی میرسم "اجتناب‌ناپذیر"، راستش را بخواهید قانون زندگی و حتی لذتش همین "بی‌نظمی‌های غیرقابل کنترل" هست، مگر میشود لحظه به لحظه را برنامه‌ریزی کرد؟! کسالت‌بار نمیشود؟!
بوی بنفشه‌ها رو تا اعماق وجودم استشمام میکنم و باورم میشود تحولی در راه است، سال نو میشود و ما موظفیم بذر امید در دل بکاریم، به رسم نو شدن نو شویم و خودمون رو بازیابی کنیم. ما باید تلاش کنیم، ما حق نداریم کز کنیم گوشه‌ای و اختیارمان را بسپریم به دست زمان، زمان را در اختیار بگیریم و افسار دنیا رو در دست. حیف است موجود قدرتمندی چون من و تو باخت رو قبول کنیم، ما برمیخیزیم و میسازیم...
در یکی از کتاب‌هایی که نخوانده‌ام، یکی از همانهایی که خلق نشده جمله زیبایی است که می‌گوید: کیفیت زندگی من بسته به کیفیت لبخند جون‌دار توست. ما حق نداریم خواسته و ناخواسته کیفیت زندگی همدیگر رو پایین بیاریم.

به رسم هر ساله، سال جدید رو با تقدیم یک بغل "بنفشه" تبریک میگم. 

 

۷ نظر موافقين ۱۴ مخالفين ۰ ۰۲ فروردين ۰۰ ، ۰۵:۴۸