"عکس"
خونه های وسط ی جنگل دور . نوک کوه بلند . توی دشت . و هرجایی با هر طبیعت بکر و زیبا , اگر دور از امکانات رفاهی , راه ارتباطی مناسب و تکنولوژی باشه , فقط واسه تفریح خوبه نه زندگی .
6 صبحی ک قرار حرکتمون بود 9 اتفاق افتاد . دو روستا در دل کوه . دو روستایی ک سالها پیش ساکنانش ارامنه ایرانی بودند . جاده وسط کوه و جنگل . باریک . خاکی . پیچ تو پیچ و هر چه میرفتیم ارتفاع بود . من آدم ترسویی ام قبول دارم ولی ترس احمقانه نه . فقط محتاطم . دوست ندارم با جونم بازی کنم . تو اون وضعیت چند تا دو راهی بود اما دریغ از یک تابلو راهنما کننده . وسط راه قرار مخفیمون رو بهم زدم . زنگ زدم بابا و گفتم : تو راهیم و میخاییم بریم فلان جا . و شنیدن کلماتی مث : ترسو . بی جنبه رو هم ب جان خریدم . احساس میکردم سمت راست بدنم درد دارم . همش فک میکردم اگه آپاندیس باشه حتما میمیرم . با اون شرایط نه آمبولانسی میومد و نه زود میتونستن برنم بیمارستان . حتی بعضی جاها تلفن هم آنتن نداشت .
روستای وینق . "عمارت تومانیاس" 1907
حلزون زنده رو تاقچه عمارت
روستای داش باشی "مدرسه متروکه"
قبرستان ارامنه "گولوم های"
طبیعت