همه چیز اینجاست
خوشحالم وقتی محبت و رفتار خوب مردی نسبت ب خودم رو برای پدرم تعریف میکنم. توصیفش از مرد میان حرفام , یک "انسان متشخص" است . خوشحالم وقتی سر میزی با مردی همکلام میشم , حتی ب مدتی ک اندازه اش از دقیقه به ساعت رسیده , آشفته نیستم و چ بسا از نتیجه مطلوب خوشحالم . خوشحالم حرفام . شوخیام . جدی بودنام . کسی رو متوهم نمیکنه .
جسته گریخته (4,5) قسمت فیلم "همه چیز آنجاست" رو نگاه کردم . از یه دنیا نقدی که برا همین چند قسمت دارم , میگذرم . حرفم سر دیالوگ مهندس روحی مقابل حدیث میرامینی است . مهندس: احساسات من نسبت به تو فقط یک "محبت پدرانه" بود .
شکستن دختر به وضوح معلوم بود . دختری ک آمده بود تاسفش را برای پایان احساسات ردوبدل شده بیان کنه. دختری ک با این حرف مهندس , متوهم شناخته میشد. توهماتی ک جز دختر و مهندس, حرف و حدیث اطرافیان آتیشش رو تند و تیزتر کرده بود . دختری ک گویا محبت پیرمرد بدجور ب دلش نشسته بود , حالا با هر هدفی ...
حسی ک داشتم , اصلا خوب نبود. حس کردم مهندس برای توجیح خودش , لفظ محترم "محبت پدرانه" رو ب خود نسبت داد . مهندسی ک قصد مبرا کردن خودش , ب قیمت خراب کردن دختر احمق را داشت.
"نمیخام کسی رو محکوم کنم . حرفم اینه ک ای کاش , نگاه هایمان اینقدر محدود نباشه . سطحی نگاه کردن , تبعات عمیقی میتونه داشته باشه."
(وقتی با محبت ازت تعریف میکنه. وقتی ب شوخی اذیتت میکنه . وقتی میگه: ب بابات سلام برسون . وقتی با جدیت میگه: انتظارم از تو خیلی بیشتره . وقتی میگه: تو هر ساعت شبانه روز خواستی, زنگ بزن . وقتی ب شوخی میگه: از دور نشناختمت , فک کردم همکار جدیدی . و تو جز لطف و محبتی ک بویی از بدی نداره , تعبیر دیگری برایش نداری . از نگاهایش حسی جز یک نگاه پاک نمیگیری . پس باید با لیاقت با این لطف برخورد کرد.
حتی کسی ک ادعا میکنه دوستته و بهت ایمان داره با لبخندی میگه : خیلی هواتو داره , و تو باز لبخند میزنی .
و وقتی در پایان مکالمه تلفنیت میگی: ببخشید وقتتونو گرفتم. و در جواب میشنوی: همین جنبه بالا و ادبت هست ک باعث میشه آدم باهات راحت رفتار کنه . چون مطمئنه ظرفیت بالایی داری , چون مطمئنه تربیت درستی داری , چون مطمئنه دنبال هدف و اصل همه چیزی نه حاشیه اش . خوشحالم دانشجوی محترمی چون تو دارم . "اونجاست ک شاد میشی , از بودن در کنار آدمای با درک بالا و محترم")