دانشگاه نوشت ..
ترم آخری رسما مسخره دانشگاه دراومده . شنبه 5 واحد کنتاکت . سه شنبه 6 واحد کنتاکت . همشونم میگن حضور غیاب نمیکنیم , در حالی ک زیر چشی زیر نظر دارن کی کلاس میاد , منم ک ماشالا فقط خواجه حافظ نمیشناسه . مث بچه های پیش دبستانی از صبح تا 12 کلاس دارم . نت خوابگاه مزخرفه .. وایی چقد نق و نوق و ناله :|
ظهر بوفه رو گذاشتیم سرمون , رو ی میز چهار نفره بصورت امپی تری 10 نفری نشسته بودیم و باجی سوز چوخ , وقت یوخ (آبجی حرف زیاد , وقت کم) :))
حالا ک افتادم رو دور حرف زدن اینم تعریف کنم :
شنبه بعد از بیمارستان اومدم یونی , دیر بود با تاخیر داشتم میرفتم کلاس اونم طبقه چهار , اون بچه پررو رو دیدم . اد همون لحظه سه تا پسر رو ب من گفتن : سلام استاد کلاس تشکیل میشه ؟؟ .. فک کردم زیر سر بچه پرروه .. گفتم: نخیر برید خونه هاتون . خودمم رفتم کلاس , یهو دیدم دوتاشون با کله وارد کلاس شدن و رو ب من: استااااد ..... بچه ها ترکیده بودن از خنده . استادمون پوکرفیس بود ..
ی بار من کنفرانس داشتم تیپ استادی زده بودم و جلو قشنگ کلاسو دستم گرفته بودم . این بچه پررو هم ک از قضا تو کلاس ترم قبلش همکلاسم بود , جلو کلاس هی استاد اجازه و از این اداها در میاورد ک بماند منم ی حالی گرفتم ازش و شدید ضایع شد . اینبار نگو این بچه ها ترم یک ان دنبال استاد همراهی ک خانمه میگردن اونم وقتی منو دیده گفته اونهاش استادتون اومد :)