روز خوب و رنگی من مدیون خطوط دردناک و لذت بخش بعضا قرمز پررنگ دوستان...
چون خونه تبریز هیچ کس نبود ، اجازه صبح رفتن و شب برگشتن از جانب بابا صادر شد :)
اول صبحم را با کادویی که بابای مهدیه از کربلا برام خریده بود شروع کردم ، کادو من یک "مونوپد" بود.
الوعده وفا ، ساعت 13 رسیدیم دانشگاه ، شکلات خریده بودم برا افتتاحیه نمایشگاه ، از بس هول بودم همراه چادرم مونده بود روی صندلی عقب ماشین که موقع برگشت متوجه اش شدیم :) لطفا به عقل من و دوستم شک نکنید :)
رفتیم داخل نمایشگاه واقعا طراحی جالبی داشت ، با چشم دنبال یک عدد انسان دوربین به دست میگشتم، که همزمان موفق به شناخت هم شدیم ، که منجر به تجربه هیجان دیدن یک دوست وبلاگی شد.
نمایشگاه خیریه "اتاق آسمان" خیلی خیلی حس و فضای خوبی داشت ، طوری که هنوز هم لذت و آرامشش همراه من هست. ..
رنگی کردن دستا و ثبت شون روی دیواری به نگاه من دیوار مهربانی ، دلنوشته ، عروسکا ، پاستیلا، اسمارتیز ، عکسای خوب خوب و از همه مهمتر نقاشی کودکان مبتلا به سرطان ، همه و همه برام یک تجربه جدید و جذاب و صدالبته به یادماندنی رو رقم زد که همش رو مدیون دوست محترم وبلاگی هستم .......
ارزش کار دوستان واقعا وصف شدنی نیست ، اینجور کارها برای اهلش خستگی ندارد ، پس بجای خسته نباشید میگویم : پاینده باشید ..