"منم دوست داشتم برم"
شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۵۰ ب.ظ
دانشگاه اردوی "مشهد" داشت, چه برنامه ها که براش نریخته بودیم. بنا به دلایلی در آخرین لحظات رفتن من کنسل شد, اینجا بود که فهمیدم دوستام واقعا دوستم دارن, تا پنجشنبه اصرار میکردن و هرچی فحش و ناسزا بود نثارم کردن. حتی مسئولای دانشگاه با اینکه میدونن تسویه کردم و دیگه دانشجو نیستم, سه بار زنگ زدن بهم ولی خب قسمت نشد ...
پریسا: خیلی بیشعوری, من دوست داشتم تو هم باشی. (شکلک گریه)
مهدیه: برو گم شو, اصلا هم دوستت ندارم. (همون لحظه که وارد مشهد شد زنگ زد و مجدد یه دل سیر فحش داد و آخرش هم گفت حسابی دعام میکنه)
ندا: حیف شد نیومدی .
۹۵/۱۱/۱۶