کوچ کرده از بلاگفا :) آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :) و الان شده بیست و چهار :) الکی الکی شد بیست و پنج :) شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :) 99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم) (در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی) یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :) 28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد. 8آبان 1403 چند ماه مانده به تجربه 30 سالگی.
"دل سرا پرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هرکس به قدر همت اوست"
نه خوبه،پسروبرای زندگی بهترمحیامیسازه:) ولی سربازی بهترین موقعیت برای محک زدن توانایهای پسران برای زندگی شخصی خودشون وببینن چندمرده حلاجند من داداشم سربازوظیفس خوشبختانه:) لباسهاشوخودش میشوره بافکرتصمیم میگیره و..... وبرای خودش مردی شده والااا
این حرفت یعنی چه؟چه اتفاقی افتاده؟یاواقعاًخیالاتی بیش نیست؟ باسربازی پدرومادرمشتاق زنگ زدن وشنیدن صدای پسرسربازشان هنگامیکه درخدمته:) مثلااًداداشم یک شب زنگ نزنه حال مادرم بدجورگرفته میشه:(
پاسخ:
:)
نظرم به نظرتون نزدیک نیست. :))
سلامت باشن.
نه واقعیته، تک پسره و بهش گفتن اگه مامان بابات طلاق بگیرن کفالته چیه برا مادرش میدن.
ولی ارزش نداره،خاک برسراین پسر،که بخوادباابروخانوادش بازی کنه مثلااًاگه این پسربرادرمن بود،دندوناشوتودهنش خوردمیکردم
سربازان محافظ جان مادربرابردشمنان هستند،همی هاهستندکه مقابل داعش می ایستند،هلماازنزدیک آموزش های سربازیوندیده ای ونکشیده ای من درسته خدمت نرفتم ولی این دوره هاروتوی مانورهای بسیج دیده ام مثلااًخودت،یک ساعت پشت سرهم بدوی خسته میشوی ولی اوناباید2ساعت بدوند
پاسخ:
:))
یکم خونسردیتون رو حفظ کنید لطفا :)
من از نزدیک مدافع حرم هم دیدم :) میفهمم چی میگید، البته منم از یه منظر دیگه میگم.
خود مامانباباها هم پایه اینجوری کارا هستن! :| بعضا البته. یکی از آشناهای ما که گیر داده بود به بابای 50 سالش میگفت میذارمت روی ویلچر میبرمت نظام وظیفه، یه خورده کف میریزم گوشه دهنت توام رعشه برو ... معاف میشم :/ :|
واقعا اتفاق افتاده؟!
عجب ذهن سیاهی داشته ولی :))