کوچ کرده از بلاگفا :) آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :) و الان شده بیست و چهار :) الکی الکی شد بیست و پنج :) شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :) 99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم) (در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی) یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :) 28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد. 8آبان 1403 چند ماه مانده به تجربه 30 سالگی.
"دل سرا پرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هرکس به قدر همت اوست"
نمیدونم هرکسی که برای اونا ساعت 4-5 صبح آهنگهای تکراری میزنن، اونایی که براشون آرامش بخشه :)) حالا باز تهران خیلی خوبه، چندهفته ای تو یکی از شهرهای شمالی کشور بودم و مسجدشون از دعای قبل اذان بلندگو رو روشن میکرد تا دعاهای بعد اذان! :))
من یه بار کابوس دیدم. خیلیییی ترسیده بودم. چشمم که باز شد همینطور تند تند نفس می کشیدم. یه وهم خاصی اومده بود سراغم. ولی میدونی چی شد؟ یهو صدای اذان کل اتاقو پر کرد. پنجره باز بود و همینطور مثل یه نسیم خنک صدای اذان پیچید تو اتاق. اینقدرررر آروم شدم که نگو. اصلا ترسم یادم رفت :))
پاسخ:
*_*
به به میتونم تصور کنم چی میگی :)
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.