ترافیک دوست داشتنی من
برعکس اکثریت مردم که پشت ترافیک موندن عصبانیشون میکنه, برا من پر از حسِ خوبه. میتونم با بچه های کوچولویی که تو ماشین کناری نشستن دوست بشم. میتونم به سیگار کشیدن راننده های ماشینا زُل بزنم و براشون داستان بسازم, برا اون مرد فرتوتی که پشت رُلِ وانت پُک های از ته دل به سیگار میزنه, به پسر لاغرِ سیاه سوخته ای که سیگار رو لباشه و با یه دست فرمون رو چسبیده و دم به دقیقه دستش رو از دست دختر بغل دستیش میکشه و سیگار روی لبش رو جابه جا میکنه. میتونم.....
ترافیک امروز صبح میارزید به صدوبیست رفتنای تو جاده وقتی که تنها روی صندلی عقبِ سمت راست یه تاکسی زواردرفته نشسته بودم, راست گفت چشمام گرد شد. میتونستم لب خوانی کنم که میگفت: پری, خانمِ پری خانم, با دستش اشاره میکرد شیشه رو بدم پایین همونجا بود که خواستم لعنت بفرستم به تمام تاکسی هایی که اون فرفره ای که شیشه رو میکشه پایین رو کَندن انداختن دور ولی استغفرالله گویان منصرف و شدم و گفتم: آقا لطفا شیشه رو بدین پایین. ماشینش چسبیده بود به تاکسی گفت: چطوری دختر؟؟ بازم که با نگاهت حرف میزنی وقتی با چشمای گِرد شده نگاه کردی فهمیدم تویی. گفتم: سلام استاد خوبم, یعنی الان خیلی خوبم خوشحالم دیدمتون.
فقط چند ماه اونم هفته ای یه بار دیدمش, یه مرد محترم, قانون مند, منطقی بیش از حد باشخصیت.