کوچ کرده از بلاگفا :) آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :) و الان شده بیست و چهار :) الکی الکی شد بیست و پنج :) شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :) 99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم) (در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی) یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :) 28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد. 8آبان 1403 چند ماه مانده به تجربه 30 سالگی.
"دل سرا پرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هرکس به قدر همت اوست"
+ چه معنی داره صبح جمعه دیرتر از هفت صبح بیدار شه!!
نیم ساعت اول اینقد مهربونم، حتی میتونم برا بیدار شدن نوازش هم کنم، بعد نیم ساعت جفت پا میرم رو شکمش، فقط اونوقت رومانتیک بودن صبح جمعه هام از بین میره، آخه از ترسش حتما قبل من بیدار میشه. :))
تا در خاطرم هست از همان سنین کودکی شاید از همان شش ماهگی(!) صبح جمعه را برعکس همه روزهای دیگر هفته از همان طلوع آفتابش بیدارم! انگاری که صبح جمعه پیه مار در چشممان کرده باشند.
اتفاقا خواهر بزرگم دیروز بهمون تو گروه خانوادگی تبریک گفت :)))):دی
یعنی یه پست گذاشت تو گروه خانوادگی و وقتی همه مون به خودمون گرفتیم وای دیدن خواهر تو اون لحظه بامزه بود :)) یعنی اول من به خودم گرفتم و تو گروه گفتم : خدایا یعنی این روز هم به افتخار ماها و این گروه :دی تو تقویم ثبت شده ؟:))
بعد آبجیم (آبجی خیلی بزرگم)
هول شد و عذرخواهی کرد و گفت مگه میشه مگه داریم بعد پستش رو حذف کرد :|:)