دیروز
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۴۵ ب.ظ
بعد اذان خواب ... 7:30 بیداری ... نیم ساعت نشتن تو حیاط ... صبحونه ... درس ... نت ... درس ... مهمون ... نهار ... درس ... تماشای والیبال ... درس ... والیبال ... میوه خوردن ... درس ... اتو کردن لباسای داداشی ... چای ... بدرقه همه ... منو مامان تنها (یکم باهاش حرف زدم) ... میوه ... درس ... آشپزی ... نت ... درس ... مهدیه زنگ زد 20 دیقه حرف زدیم(90 درصد اون حرف زد) ...خوردن تنقلات ... همچنان آشپزی ... نت ... شام ... تلویزیون ... درس ... نت ... چای ... فکر کردن ... 2:15 لالا.
کلا این وسط صحبتم میکردما با مامانم و زنداداشم ک ی ساعت ب ی ساعت میومد خونه ما :)
یک روز بدون دستاورد آنچنان مهم :)
+توصیه میکنم شماها مفید باشید کاراتون مفید باشه 24 ساعت کم نیست یک روز از زندگیامونه ک الان برا من جمعش شده 22 سال ب همین راحتی ب همین خوشمزگی ........
۹۵/۰۳/۱۳