کوچ کرده از بلاگفا :) آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :) و الان شده بیست و چهار :) الکی الکی شد بیست و پنج :) شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :) 99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم) (در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی) یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :) 28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد. 8آبان 1403 چند ماه مانده به تجربه 30 سالگی.
"دل سرا پرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هرکس به قدر همت اوست"
من جای قصه دو تا از قشنگترین جمله هایی که شنیدم رو بهت میگم
اولیش اینکه بامزه ترین واقعیت دنیا اینکه با احتمال بالا سال دیگه مثل امشب اصلا یادتم نمیاد که چه حس و احساسی رو تجربه می کردی
و دومیش هم حرف آخر رندی پاش که میگه
دیوار ها رو ساخته اند تا ببیند آدم ها چقدر خواستنی هاشو نو بدجوری میخوان :)
پاسخ:
اولین جمله خیلی بفکر بردتم، آخه من آرشیوهام رو میخونم، دفترچه یادداشتم رو میخونم تا یادم بیاد پارسال همین موقع به چی فکر میکردم. :) تفاوت هاش رو بفهمم، تله پاتیاش رو بفهمم. :)
زندگی رو باید با کلی اتفاقات خوب نوشت با کلی موفقیت.باید انقد خوب و با قدرت نوشت ک سرنوشتم شک کنه ک واقعا این سرنوشتته.چیزایی ک دوست داری اتفاق بیوفته رو بنویس
شک نکن اتفاق میوفته
پاسخ:
مثل زندگی من ^__^
منم بهش اعتقاد دارم. :)
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
فعلا تا اینجا قصه زندگی شماست:/