"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

دیروز مهمون اردبیل بودیم، با اینکه خیلی نزدیکیم و حتی همزبان ولی من همیشه یه حس غریبه بودن شدیدی اونجا دارم که دیروز اون حسه همراهم نبود. همه همکلاسی های داداش، استاد راهنما و استاد داورهاش با تمام وجود دعوتمون میکردن خونه هاشون، حتی یکیشون خیلی بامزه طور گفت: من مجردم برا خودم خونه ندارم دعوت کنم ولی میتونم خواهش کنم تشریف ببرید خونه خانم اصلانی. آغاز نوشته ام گواه بر اینه که از آخر به اول تعریف میکنم. از شلاله خواستم شعر آغازین برا ارائه پایان نامه اش رو برام بنویسه ولی  پیشنهاد داد بجای نوشتن رو کاغذ، پیامک کنه و این بهونه ای باشه برا داشتن شماره همدیگه. شاید هم سرنوشت شلاله تاثیری در زیبا و قوی نشون دادن پایان نامه اش نداشت شاید. بقول خودش او دختر روستایی ای است که جایگاه استفاده از فعل "است" و "هست" رو طی نوشتن پایان نامه اش آموخته و پایان نامه اش شاهکار اوست. دختری که سرعت نتش رو تشبیه کرد به حلزون قطع نخاع شده، شلاله ای که رتبه هشت کنکور بوده و دانشجوی داروسازی دانشگاه دولتی، شلاله ای که هشت سال با بیماری میجنگد و شکستش میدهد، شلاله ای که وقتی استاد راهنماش با بغض میگفت: حق این دختر خیلی فراتر از اینهاست، پرید وسط حرف استادش و گفت: بخدا من الان حالم خوبه، با ادبیات حالم خوبتره. با خودم فکر میکردم داستان زندگی اش بود که از داورها نمره هفده و هشتادوسه صدم گرفت، احساسی بازی های معروف ایرانی ولی واقعا ادبیات چیزی جز احساس است؟! با آغاز طوفانی برادرم کاری ندارم، با ارائه خانمی که جواب سوالات داوران رو شوهر نویسنده اش میداد کاری ندارم، با میوه های نامتناسبشان کاری ندارم، با استاد راهنما برادر که منتظر بود دختر برادرم رو گیتار به دست وسط جمعیت ببینه و من رو جای زهرا اشتباه گرفته بود کاری ندارم، با حضور یهویی ام که همچین باعلاقه هم نبود کاری ندارم، حتی با استادداور چشم رنگی برادر که رو به من گفت: شمام که چشم رنگی ای و من زیر لب آروم زمزمه کردم: حریر گفته "رنگین کمون" هم کاری ندارم. وقتی گُل رُز رو نشونش دادم و تعریف کردم که نمیدونستم روز دختر نزدیکه و اون دختر(شلاله) این گُل رو بهم داد و گفت: برا توعه هدیه روز دختر، چهره اش درهم رفت، علتش رو پرسیدم گفت: دختره زده همه برنامه هامو خراب کرده خوشحال باشم؟! آماده شده بودم سورپرایزت کنم. لبخندی زدم و گفتم: من یادم نیست روز دختره. حس خوبیه ربط دادن بی ربط ها.

عنوان: اثر دکتر ایمان مهری (دفتر شعر میخک)

موافقين ۱۰ مخالفين ۰ ۹۸/۰۴/۱۳

نظرات  (۱۱)

۱۳ تیر ۹۸ ، ۰۷:۴۲ محبوبه شب
اول بگم که چقدر این رنگ رو تنت نشسته.. قشنگه

بعدم که روزمون مبارک و ایناها 😅🌹🌹
پاسخ:
مرسی ^__^ 
پس یادم باشه لباس این رنگی رو تو اولویت انتخابام قرار بدم. :)

بازم ممنون. روزمون مبارک 🌹🌸🌼
بسیار زیبا :)
پاسخ:
بسیار ممنون :)
۱۳ تیر ۹۸ ، ۰۹:۱۸ معلمی از جنس اینده
خیلی هم زیبا است روز دختر رو به شما تبریک می گم.
پاسخ:
خیلی هم ممنون :)
اسم هایی که جنسیت رو مشخص نمیکنن کار رو برا جواب دادن سخت میکنن :))
۱۳ تیر ۹۸ ، ۰۹:۲۷ دچارِ فیش‌نگار
بعضی وقتا توی جاده بودن خیلی خوبه
خوب کاری کردی رفتی به نظرم :)

+ روز دختر رو اختصاصی بهت تبریک میگم هلمای نازنین 🌹 🌷 🥀🎁 🎊 🎉
پاسخ:
آره واقعا خیلی خوب بود. :)

+ خیلی خیلی ممنون :) اختصاصی تشکر میکنم آقای دچار عزیز 🌹🌹
💐بازم روزت مبارک هلمای عزیز 🌹

+
از این رنگهای شاد زیاد بپوش ؛)
خیلی بهت میاد ^__^
اسپندم دود کن :)
صدقه هم برای خودت بزار چشم نخوری 💙💙💙



سلام :)
پاسخ:
مرسی مرسی ^__^
روز تو هم مبارک واران جان :)

+
چشم :)
مرسی 😋
اوه دیگه زیادی تعارف میکنی :))
بابا دیگه در این حد هم نیست خب :))
با گذر از رنگ زیبای مقنعه‌ و مانتوی شما باید بگم الان جریان چیه؟! فارغ التحصیل شدی رفت؟! :دی
پاسخ:
نیلی😍😍😍😍 نیلی واقعا 😍😍😍
با گذر از مرسی ها و تشکر و اظهار دلتنگی و تبریک روز دختر باید بگم رفته بودم جلسه دفاع از پایان نامه ارشد داداش بزرگه :) رشته ادبیات فارسی.
با گذر از منم دلتنگ بودی هوارتا و روز تو هم مبارک باید بگم پس مبارکش باشه. D:
پاسخ:
از دلتنگی گذشتم چون امیدوارم اومدی بمونی :)
مرسی مرسی :*
لبخندشو... :) 
پاسخ:
عزیزم ^__^
اینروزا خیلی بهت فکر میکنم :*
عزیزم... ♥♥♥
پاسخ:
❤❤❤❤❤
حالا این برادرتون که شروع طوفانی داشتند چی گفتند. یه کمی اشاره کن ببینیم واقعن اهل تعریفه.

ای کاش منم همچین برادری داشتم....
پاسخ:
شروعش طوفانی بود ولی پایانش زیاد خوب نبود. :)
موضوع پایان نامه اش درمورد یکی از شاعران تُرکی زبان بود.

عزیزم :)
آفرین
معلومه که جلسه دست برادر و خواهر بوده. استادا هم شیفته تون شده اند. هم شیفته پایاننامه. هم شیفته چشم رنگی. 
امیدوارم به خاطر چشم رنگی هم شده نمره خوبی به پایاننامه بدند.

شبیه همین به سر من هم اومد. یک جمله هم پایاننامه را خودم ننوشتم. ولی نون زیبایی چشمام را خوردم و از استاده نمره را گرفتم.

پاسخ:
ممنون :)
نمره پایان نامه داداش که از هجده شد هفده و هشتادوسه صدم مقاله هم فکر کنم داره. البته داداش اونطوری که انتظار داشتم ظاهر نشد. :|
چشمای منو بعد دادن نمره دیدن :))
عه! خودت مینوشتی بهتر بود که.!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">