به سمت قهقرا
ماجرا از این قرار است که از هر ور بوم نگاه کنی نتیجهاش سقوط است، از جامعه بزرگی نمیخواهم حرف بزنم، محدودهای اندازه یک خیابان را در نظر بگیرید کفایت میکند. دختران یازده سال به بالایی که بزک کرده در پی معشوقاند، نه اینکه کسی زورشان کرده باشد نه، خودشان دوست میشوند و سر یکی دوماه پایشان بیخ گلوی پدر و مادرشان فشار وارد میکند تا با ازدواجشان و همراهیشان در راه دادگاه برای گرفتن گواهی رُشد موافقت کنند. پسرهای جوانی که توانستهاند مدرک ارشد بگیرند و جملگی تا پیدا کردن کیس مورد نظر برای ازدواج سودای دکتری دارند اغلب جلوی درب درمانگاهها و مراکز درمانی کیشیک میدهند تا خانم دکتری تور کنند، تا پنج سال اختلاف سنی بزرگتر از خودشان هم ممنوعیتی ندارد، بالاخره قرار است پُز شوهر خانم دکتر بودن را بدهند و لِول خانوادگیشان با حضور یک پزشک چند مرتبهای صعود کند. دخترهای بیستودو سه سال به بالا غیرشاغل یا باید قید ازدواج را بزنند یا اگر بختشان آورده و انتخاب شدند چشم بسته بله را بگویند، شاغلها حق انتخابشان زیاد محدود نیست ولی فرهنگ جامعه به آنها القا کرده است که بخاطر کارت بانکی که هرماه پُر میشود انتخاب شدهاند پس تمام زورشان را میزنند از بوتاکس و ترزیق ژل و لیفت ابرو و... جانمانند چون احساس خطر میکنند، میترسند چشم شوهرشان یکی بهتر از آنها را بگیرد.
و ما فکر میکنیم زنستیزی کمکم رنگ میبازد و ما فکر میکنیم روشنفکرتر شدهایم. مواردی که چند خط بالاتر نوشتیم همین ما هستیم، ماهایی که اکثریت جامعه را تشکیل دادیم، منتظریم معجزه شود و جهانی آرمانی داشته باشیم، شدنی است؟!
+کامنتهای جامانده رو جواب میدم، ببخشید بابت تاخیر.🤦♀️
خیلی عالی بود.
گزارشی تلخ از وضعیت زنان و ازدواج در جامعه