دیشب ساعت دو بامداد بود و "من. آبجی . دخترعمو . مامان . داداش" تو حیاط روفرشی انداخته بودیم و چای و میوه میخوردیم . یکم بلند بلند خندیدیم . یک انرژی حبس شده بهم میگف محکم داد بزن . نمیدونم چی شد ب سرم زد چن تا پشت سر هم سوت زدم . ی دقیقه طول نکشید صدای سوت دیگه ای از نزدیکیامون ب گوشمون رسید . آبجی خندید و بلند گفت : پری و پسر همسایه با سوت ب هم علامت میدن . خندم گرفته بود . گفتم اینکه چیزی نیس ما با دود علامت میدیم ...
یک لحظه فک کردم کدام همسایه ؟؟
ما مث همه نبودیم هیچ وقت نشد داداشم عاشق دختر همسایه شه . پسر همسایه در نگاه من هیچ وقت نباید دوست داشتنی باشد . هیچ وقت فک نمیکنیم ک دختر عمو . پسر عمه یا هر فامیل نزدیک دیگه ای حق عاشق شدن دارد . همیشه منتظریم پسرعمو ی عروس ناآشنا بیاره . دختر دایی عاشق ی غریبه شه . من عشق را در دوست داشتن ی آدم جدید باید تجربه کنم . این فکرها اینقدر در ذهنمان تلقین شده . مثلا اگر روزی بفهمم خواهرم و پسر یکی از فامیلای نزدیک همو دوست دارن . احتمالا دو روز هنگ میکنم و دو تا شاخ خوشگل بالا سرم درمیاد .
"دکتر نیما ارکانی حامد" کرسی استادی دانشگاه پرینستون را تصدی کرده، جایگاهی که ۵۵ سال پس از انیشتین در اختیار فرد دیگری قرار داده نشده بود.
هیچ اطلاعات خاصی از این شخص ندارم . فقط وقتی میبینم . میشنوم ک ی ایرانی تونسته موفق بشه . ذوق میکنم .
مطالعاتی ک روی مغز انشتین انجام شد گویای این بوده که: قسمتهایی از مغز که مربوط به صحبت کردن و زبان هستند، کوچکتر و قسمتهای مربوط به پردازشهای عددی و فضایی (تجسم) بزرگتر هستند. مطالعات دیگری، نشاندهندهٔ بیشتر بودن تعداد یاخته های گلیال در مغز اینشتین هستند. هرچند مغز او از نظر اندازه فرقی با مغز دیگران ندارد و ۱۲۳۰گرم است.
قبول دارم تجربه کردن جدیدترین ها . ناآشناها جالبه . ولی , بهتره حداقل ی کوچولو اطلاعات از همان نو بودنی ک خواستار تجربه کردنش هستیم داشته باشیم ...
مثلا اگر رفتید کافی شاپ . تو لیست منو هزارتا اسم عجغ وجغ نوشته بود. اونی ک آشناتره رو سفارش بدین . مث من و دوستم ک فک کردیم "آیس کافی" نسبت ب بقیه شاید آشناتر باشه :) ولی زهی خیال باطل .
"زمین را گر شوی صاحب , طمع بر آسمان داری
دم مردن همی بینی , نه این داری نه آن داری"
پشت ی نیسان آبی رنگ خوندم ....
انگار ی قانون ثابته ک .......
وقتی حالت خوب نیس ............
"عالم و آدم دست ب دست هم میدن عصبیت کنن
هیچ کس سعی در درک کردنت نمیکنه
هیچ کس ازت توضیح نمیخاد
همه نظر میدن . تحریف میکنن
همه توقع های بیجایی ازت پیدا میکنن
همه سعی میکنن بدیات رو ب روت بیارن
حتی ی نفر به نقاط مثبتت توجه نمیکه"
و وقتی ساعت یک شب میخوای سرتو بزاری بخوابی , پیم میده . جواب نمیدی . صرفا برا اینکه تو ناراحتیت شریکش نکنی . باز پیم میده : چته ؟ باز ب کی پریدی ؟؟ .......... یکم ک باهاش حرف میزنی . فقط منفیات رو ب روت میاره و با شوخی میکوبونه تو سرت . ی لحظه باخودت میگی : واقعا بداخلاقم ؟؟ .. ازش میپرسی و میگی بی شوخی جواب بده . میگه : بد اخلاق ک نه ولی زود عصبی میشی . واسه دختر خوب نیس ....
سکوت ---------> "بهترین آرامش"
پس فردا حنابندون پسر عمه است و شنبه عروسیش . و ما میمونیم و درد همیشگی چی بپوشم ؟؟ من هزاربار گفتم آخه مگه اجباری در کار هست ک واسه هر عروسی n تومن پول لباس بدیم . ولی کو گوش شنوا .. در این راستا فردا میرم واسه خرید مرید جزئی .. چون اسم مامان بزرگ پدری رو من هست , ابهتم تو فامیل بیشتره و احتمالا طی عروسی پسر عمه , خانمای زیادی با بوس کردناشون ک اصنم خوشم نمیاد گریه امو درآرن . عمه جان عزیزم برعکس اینکه من خیلی دوسش دارم . هیچ وقت ازم خوشش نمیاد :) ولی با این حال هر عروسی راه ب راه کاری ک متنفرم رو انجام میده و واسم صدقه کنار میزاره . مثلا چش نخورم . از الان منتظر لبخندای زورکی . بغل کردنای از سر سیاست رفتاری عزیزان ام . زنگ زدم دختر عمه ک واسه گرفتن گل عروس بیانه نده ب عروس و پیش خرید نکنه :) ....... "خوشبخت شن ایشالا"
+ پدر جان و خواهر جان علاقه مند ب وبلاگ نویسی شدن و دست ب دامن من :)) ولی چشم آب نمیخوره ...
* گویا قراره طلسم دفاع داداش بزرگه بشکنه و تموم شه ب امید خدا ...
------------------------------
آقای ^-^ گفت: بمون لطفا . کارت دارم ..... "موندم"
+ بابای خانم *-* واقعا کارخونه داره یا شایع است ؟؟
من: نمیدونم . اگه خودش بگه خب داره لابد .
+ اگه دقیق میدونی بگو . مهمه واقعا .
من: بنظرم دختر خوبیه . خودشو دوس دارم . چی بگم . مطمئن نیستم .
.......................
فردای همون روز . همون دختر *-* .
+ پری ی چیز بپرسم ؟؟
- جانم بپرس.
+ آقای ^-^ چطور پسریه ؟؟ امروز ازم خواستگاری کرد ..
- عه :||| .. نمیدونم بنظر ک پسر بدی نمیاد .