تو اتاقش نیست، صدای آهنگ میاد از بیرون، میرم حیاط، صداش میکنم، میترسه، شبه، الانه. جدیدا دوستترم داره، نه بهتره بگم جدیدا راحتر دوستتر داشتنم رو نشون میده. همین چند دقیقه پیش مجبوری بهم یه لیوان چای داد، میگم: آخه لیوان خیلی بزرگه، میخنده میگه: تو که آدم کوچکی نیستی. نم نم بارون میباره، از تو حیاط بوی خاک میاد، سایه ام خیلی واضح رو کاشیا میافته، هوا هوای نفس کشیدنه تا ته ریه، فرستادن اکسیژن لای تک تک مویرگ ها. موهامو تو هوا پرواز میدم، باد ملایمه، آروم میزنه به موهام، آروم و موج وار غلشون میده. الان در جواب یکی که پرسید با خواهرت راحتی گفتم: بیشتر اون باهام راحته.
اینجا تصورم میکردم باد به موهام بخوره چه شکلی میشم چه حسی دارم
و اینجا باد به موهام خورد و رها شدم حتی از فکر کردن به فکر یک ثانیه قبل
دریافت
مدت زمان: 54 ثانیه
"شاید خیلی بی معنی باشه، شاید جز سیاهی هیچی نبینید ولی برا من شاهکاره"