"پیشرفت چشمگیر"
طی این پست شوکه شدنم رو از روحیات شدیدا عاطفی و پیش فعالانه بچه های نسل جدید اعلام کرده بودم و اما دیروز محمدامین دو سال و شش ماه و هشت روزه ما با هیجان و زوق وصف نشدنی که از سر و رویش میریخت در حالی ک گوشی مامانش در دستش بود و روی یک آهنگ آذری ک چند دختر و پسر با لباسهای خاص و با مهارت در حال رقص بودند پلی بود پرید بغلم و گفت: عاشکم اینجا عروسی منه .. من: واقعا ؟ عروس کیه ؟ .. ( یک دختر ک واقعا نسبت ب بقیه تو چش بیا تر بود و ی لباس نارنجی خوشگلی پوشیده بود رو نشونم داد): این .. و اما مامانش: الهی مامان فدای خودت و عروست بشه ....
و من وقتی دو سال و نیمم بود همچنان شیر میخوردم و مهمترین و حساس ترین دغدغه ام گویا این بوده ک چرا رو موهای من و دخترعموم گل سر میزنن و پسرعموم از اونا نداره ....
البته ناگفته نماند ک کل دوستان و آشنایان و فامیل متفق القول هنوزم میگن هیچ بچه و بشر شوکه کننده ای مث من تو عمرشون ندیدن بنظرشون اینا تو شوکه کردن ب پای من نمیرسن :)