مهندس واقعی :-)
پریروز صبح که بیدار شدم از همون لحظه اول حس کسلی و درد تو تنم کردم دوتا مسکن خوردم دو ساعتی تحمل کردم حالم بهتر که نشد بدترم شد بابام اومد حالمو دید دوتا مسکنم اون داد ی ساعت بعد افت فشار و حالت تهوع و تب ولرز و سردی بدن امانمو برید همه هول شدن زودی بردنم کلینیک نزدیکمون بیشتر از حال بدم تداخل دارویی حالمو بدتر کرده بود بعد آمپول و سرم یکم بهتر شدم خانم پرستاره که با آبجیم حرف میزده متوجه شده من دانشجوی مهندسی پزشکیم رو تخت بودم که دیدم خانمه با دستگاه نوارقلب تو دستش اومد پیشم یکم مضطرب شدم بعدش دیدم آقای دکترم اومدن گفت یه نگاه به این بنداز ببین میشه درستش کرد منم که تا حالا عملا از این کارا نکردم یکم استرس داشتم ولی خب یکم که باهاش وررفتم ی چیزایی دست گیرم شد یه بار رو آبجیم تست کردم ی بار رو خودم آخر سر که رو آقای دکتر تستش میکردم بعد صرف 45 مین زمان تونستم درستش کنم ازم تشکر کردن دکتر هم کلی خندوندمون میگفتن ای خدا بیمار هم ک واسه آدم میفرستی اینطوری بیمار باصرفه ای باشه :)