کوچ کرده از بلاگفا :) آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :) و الان شده بیست و چهار :) الکی الکی شد بیست و پنج :) شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :) 99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم) (در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی) یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :) 28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد. 8آبان 1403 چند ماه مانده به تجربه 30 سالگی.
"دل سرا پرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هرکس به قدر همت اوست"
برا یکی مثلِ من که اطرافیانش فراموش کردن اسم دختر عموش رو از عادی ترین خصوصیاتش میدونن, فراموش نکردن معمول ترین مکالمه یا نگه داشتن هرچیزی یعنی "جالب بودن, دوست داشتن, خاطره, آرامش" و همه این حس های خوب فقط برا دلِ خودمه و بس.
پاسخ:
نه روزی که رفته بودم کارای گرفتن مدرک رو انجام بدم, معلم اول راهنماییم دعوتمون(منو بابا رو) کرده بود خونه اش دخترش کشیده. محیا کلاس اول میخوند. :)