گفت: خشن شدیا :))
به گفته خودش فقط یه شوخی بود, ولی برای یکی مثل من دلیلِ تامل. ثبات یک صفت در آدمی آن هم بصورت قطعی و همیشگی بنظرم خیلی کم پیش میاید, رفتار ما از قبل تعیین شده یا یک قانون نیست, تحت تاثیر محیط و شرایط و خیلی عوامل دیگر احتمال تغییر دارد. پس لزوما نمیشه گفت: فلانی ذاتا عصبی است, دیگری گیج و یا هر صفات دیگر ولی این وسط برخی عادت ها یا واکنش ها و حس ها هستند که تا حدودی همیشگی ان و امکان بالا و پایین شدن دارند. من قبول دارم زود اوج میگیرم, دقیقا به همان سرعت میتوانم به عصبانیتم غلبه کنم کافی است فرصتی اندازه کشیدن یک نفس عمیق بهم داده شود.تابستان با همه لحظات گرمش, شادی هاش, غصه هاش و سپری شدنش بزرگ شدن ثانیه به ثانیه من را هم به یدک کشید.
"کنار آمدن, پذیرفتن, غرور" این واژه ها تلاقی تنگاتنگی با درون من دارند. میدونید به هرحال ته ته هرچیزی کنار آمدن هست و من ترجیح میدهم بدون خم به ابرو آرودن کنار بیام صد البته در ظاهر, وگرنه همه میدانند هر اتفاق خوب و بدی تبعات خاص خودش رو داره, حسابِ این تبعات با خودم و خودم هست و تمام.
اگر از لحظه تولدم تا الان را مثل یه فیلم بازبینی کنند حتی یه شاخه گل کاکتوس هم نداشتم که باهاش دردودل کنم و بشه همدمم. حتی نمیدانم کاکتوس شاخه داره یا نه ولی این دلیل بر لطیف نبودن روحیاتم نیست. دیدن این گلها هیچ حسی درونم زنده نمیکند. در عوض در سوراخ سمبه های کیفم تهِ جیبم, شکلاتی, جاکلیدی و یا هرچیزی که بشه باهاش دلبری کرد پیدا میشه. آخرین دوستی آنلاینم چند وقت پیش در اتوبوس اتفاق افتاد, دختر بچه خوشمزه ی تقریبا دوساله ای که با این جاکلیدی دوستی چند ساعته مان را تضمین کرد.
جواب کامنت های چند پست آخر رو که میخوندم انگار با همه سر جنگ و ستیز دارم. :))
از عمد که قصد ناراحت کردن ندارم ولی اگر سهوا و ناخواسته کسی رو ناراحت کردم معذرت میخوام و امیدوارم بخشیده شم.
دو روزه دنبال معادل فارسی جمله "آلابا چورماخ" هستم پیدا نمیکنم. :))
حتی میتونید با این آهنگ آذری برقصید.
+ فک کنم معنیش میشه خوشمزه :)) حدسمه
+ خشن شدیا :/