من بلدم تمام بی ربط های جهان رو به هم ربط دهم.
جمعه, ۷ مهر ۱۳۹۶، ۰۶:۱۸ ب.ظ
گفت: حمید شهید شده بود، کار یک شب بود تا پیکرش را بتوانیم بیاریم طرف خودمان. مهدی با علم به اینکه برادرش شهید شده همچنان مثل کوه بود به ما دلداری میداد و از ادامه راه میگفت از ادامه هدف میگفت، پیشنهاد عملیاتی برای برگرداندن پیکر حمید دادیم. جوابی که شنیدیم این بود: کدام حمید را میگویید، همه کسانی که شهید شده اند برادران من هستند.
چهارده پانزده ساله بودم که این خاطره را برای اولین بار از زبان یکی از رفیق های شفیق بابا که گویا زمان جنگ همرزم شهید باکری بوده شنیدم و بعدترها در یک کتاب اگر اشتباه نکنم به اسم "خداحافظ سردار" خواندم و لا به لای تمام غصه هایی که برای وطنم، جوانانش و خودم خوردم، لا به لای تمام شگفتی هایم برای این حجم از آزادگی و لا به لای تمام احساساتم دلگرم شدم دلگرم به اینکه اهداف و منش حسین(ع) بعد از گذشت سالها همچنان میتواند جاویدان باشد آن هم سالهایی که فقط سال نبود و نیست که تمام میشد و میشود فرهنگ ها، رفتارها, عقاید، سیاست و... همه و همه در لحظه تغییر میکنند.
هنوز جزء 22 قرآن که قسمت من از ختم قرآن ده روز اول محرم شده است تمام نشده, واو به واو کلماتی که میخوانم تا مغز استخوانم میرود گفتم که محرم امسال برایم عجیب نه ولی شدید غریب و قریب است. قرآن را با معنی بخوانید لذتش هزاربرابر میشود.
۹۶/۰۷/۰۷