کوچ کرده از بلاگفا :) آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :) و الان شده بیست و چهار :) الکی الکی شد بیست و پنج :) شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :) 99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم) (در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی) یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :) 28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد. 8آبان 1403 چند ماه مانده به تجربه 30 سالگی.
"دل سرا پرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هرکس به قدر همت اوست"
حالا من نمیدونم چرا این دیالوگ رو به کار برده ولی اگه فرضا فرداروزی بچه ام توی کوچه با بچه یکی دیگه دعوا کرد و اون یکی بچهه رفت باباش رو آورد دم خونه ما که بچه ات بچه ام رو کتک زده همین رو بهش میگم! میگفم کره خرت با کره خرم زد و خورد کرده توی خر این وسط چی میگی؟ : |
پاسخ:
:))
البته خر حیون زحمت کش و خوبیه با این حال دور از جون آقاگل :)
حرفش جالب بود از یه بچه دیگه پرسیدم ماجرا چیه، گفت: سینا مهدی رو زده بعد مهدی که رفته تلافی کنه سینا دویده پیش باباش و بجای صلح دادنشون بابای سینا یه سیلی دیگه به مهدی زده بعد بابای مهدی این حرف رو گفت.