بعد از یه سال گفتم: الان فهمیدم شبیه باباتی
پنجشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۳۰ ب.ظ
با مامانش بحثش شد، بود و نبود ما که حکم مهمان رو داشتیم هم گویا مهم نبود، برگشت به مامانش گفت: برو به جهنم، برو گم شو نمیخوام ببینمت. یه ربع بعد برگشت تو پذیرایی، گویا عصبانیتش فروریخته بود. خودش رو چسبوند به من و گفت: منم مثل تو ام زود عصبی میشم، رُک ام، حرفمم نمیخورم باید بگم.
گفتم: ولی من بی تربیت نیستم.!
+ یه پست درمورد سلیقه تلویزیونیم نوشته بودم پیش نویسش کردم، بعضا فکر میکنم اگر خودم جای مخاطب های اینجا بودم، وب خودم رو دنبال میکردم؟؟
۹۶/۰۸/۰۴