ما بلدیم غم ها را با هم به دوش بکشیم.
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دلها خورده ایم
تاریخ وطنم کم بلا ندیده، حادثه و اتفاقات تلخ همواره همراه ما بوده. میگن: آدم ها گِرد شیرینی جمع میشن ولی من میگم: ایرانی جماعت شاید تو شادی ها غایب باشن ولی غم رو شریکن، پارسال به فاصله چند ماه فهمیدم اندوه برای علی بهانه ای بود برای سوختن به حال چند کوپه از یک قطار، همدردی با یک شهر، سهیم شدن در داغ یک کشور و مغموم شدن و حس خواهری برای چندین دنیا، دنیای کودکی خُرد، دنیای پیرمردی تنها، آره همه این ها رو غم فاجعه پلاسکو، اندوه کیمیا شدن مردان وطنم در معدن به من فهماند.
+ این عقل ناقص من میگه: الان وقت بحث سیاسی نیست، اصلا رک بگویم جان انسان ها ابزار خوبی برای بازی های سیاسی و تبرئه یا مجرم شناختن یکدیگر نیست حداقل الان وقتش نیست. الان ایران همدلی میخواهد، کمک میخواهد، نان، آب، پتو همینقدر نیاز ساده میخواهد، خون میخواهد خون.
++ دیروز ما داغ دیدیم امروز هم ما داغ دیدیم، دیروز منِ تُرک سوختم امروز منِ کُرد زیر آوار مانده، ما ایرانیم همه با هم.