کوچ کرده از بلاگفا :) آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-) الان شده بیست و سه :) و الان شده بیست و چهار :) الکی الکی شد بیست و پنج :) شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :) 99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم) (در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی) یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :) 28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد. 8آبان 1403 چند ماه مانده به تجربه 30 سالگی.
"دل سرا پرده محبت اوست دیده آیینه دار طلعت اوست تو و طوبی و ما و قامت یار فکر هرکس به قدر همت اوست"
میدونی یاد چی افتادم:| داداش هم همش همینو میگه. تازه پارسال که دیگ گفتم نمیخوام اصن انتخاب رشته کنم, میگفت آره آره امسالو ول کن اصن بزار شاید تا سال بعد یکم فرق کردی:|
پاسخ:
ای جان دلم :)
خب دانشگاه دخترای گل و مهربون و پخته مثل تو هم لازم داره خب :)
عه اینجا که جلوی ساختمون مرکزیه :) راستی از امروز دارن نمایشگاه "اتاق اسمان" امسالو تدارک می بینن . اگه میرفتین تو بچه ها رو میدیدن که دارن تلاش میکنن :) البته امسال شاید من نباشم . شایدم باشم :))
پاسخ:
آره :) داداش بازاچه است، غذاخوریه چیه اونجا بود، بعد منم یادم افتاد پارسال دقیقا همین روزا بود که اومده بودم خیریه شانسی یه آی پی زدم درست دراومد، نوشته بود که هجدهم به بعد شروع میشه و الان آماده سازیه، رفتم تو برا تجدید خاطره دوستاتون گویا برا نهار رفته بودن، واقعا واقعا برا یه هفته کار سختیه، حتی تصور اینکه مثل پارسال کنن هم میفهموند که همت خیلی خیلی والا میخواد. دم همه اتون گرم :)
حیفه از دست ندین، هر طوری شده براش وقت خالی کنید شمام که بهتر از من و بیشتر از من با حس اونجا آشنایی :)
اتفاقا خوبه سن بالاتر بری :)) همه هم ازت حساب میبرن یه جورایی هم از تلافی در امانی
+ امروز جوابای فیزیک اومد ^__^ هم اون پسره هم دو نفر که ازش تقلب کرده بودن جمیعا شدن چهار و خرده ای از بیست ^__^ البته خود پسره شده بود نیم :)) اون دوتا یه سوال رو از کس دیگه دیده بودن :دی ولی خب واکنشی نداشتن و خدا بخیر کنه ان شاء اللّه مثل من نقشه ی تلافی نریزن :/
فاجعه تر از اینکه الان یه دهه هفتادی داره دکتری رو تموم میکنه داریم مگه؟؟؟!
علاوه بر این قضیه نسل جدید رفته رفته دارن اب میرن! چقد همه کوچولو شدن آخه؟!
پاسخ:
وااااای نسرین جان آره :)
اینو وقتی فهمیدم که قرار بود تو همایش از دونفر با خودم سه نفر تجلیل شه، هی مسعود از دو روز قبل سماجت میکرد و خواهش که حین صدا زدنش بگم: آقای دکتر "مسعود" :))
نکبت سر شیمی نماینده است بخواد میتونه حسابمو برسه :( ولی ان شاء اللّه کینه ای نباشه :/ :)) ضربتی زد البته به کل کلاس ضربتی نوش کرد از یکی به نمایندگی کل :))