"سکوت من صدای تو"

ترکیب علامت ها چه شکل بانمکی شده.

منم که انگار قرار نیست صبح ساعت شش بیدار شم :)

عه یه طرف عشقه هم هم اسم شماست که.

آره دیگه فقط تشابه اسمیه :)

لیلی و مجنون فیلمش هم هست.

جواب مریم :))

جواب حوا :))

 

فروزان پست بذار :)

ولی تقریبا همه اشون یه جورایی عشق را ناکام یا ناموفق تبلیغ میکنند.

خواستم ارجاع بدم به جواب کامنت های قبلی ولی دیدم بهتره خلاصه بگم. 

:: مادر ویس یک زن شوهرداری بوده که یک پسر به اسم ویرر هم داشته. این زن ملکه ماه آباد یا همان مهاباد کنونی بوده، پادشاه مرو در یک ملاقات به این زن علاقمند میشود و درخواست میدهد به عقد اون دربیاد. این زن که فکر نمیکرده مجدد حامله بشه به پادشاه قول میدهد اگر روزی دختر به دنیا بیاورد به عقد پادشاه مرو درآورد. ملکه حامله میشود و ویس رو به دنیا میاره او دختر رو میسپره به دایه و دختر و دایه راهی خوزستان میشن برا تحصیل و تربیت، از قضا پادشاه مرو هم برادرش رامین را نزد همون دایه در خوزستان میفرسته این دو تا دوران جوانی با هم بزرگ میشن. و زمان جوانی هرکدام به شهر خودشان خوانده میشن و در این زمان پادشاه مرو میاد مهاباد و به ملکه میگه وفای به عهد کنه و دخترش رو به عقد پادشاه پا به سن گذاشته مرو ، ولی اون بهانه میاره که ویس با غریبه ازدواج نمیکنه و جنگ میکنن باهم پدر ویس در جنگ کشته میشه و تهش ویس رو غرامت جنگی با خودشون میبرن و در کاخ پادشاهی مرو با رامین رو به رو میشه و ...

نظرتون چی بود درموردش؟؟!!

آخه شما گفتین برادر و خواهر بودن ولی اونچه من فهمیدم فقط زیر دست یه دایه با هم بزرگ شدن :)

بعد رامین زن میگیره و جدا میشن یعنی همش فکرش پیش ویس بوده و در کنار زنش از زیبایی ویس میگفته و شباهت زنش به ویس. و باز با ویس فرار میکنه و تهش با هم زندگی میکنن، ویس به مرگ طبیعی میمیره و رامین هم کنارش خودکشی میکنه تا با هم از دنیا برن.

ببینید اسم چی رو عشق میذارن :|| واقعا که!!!

خب بنظرم محتوا ادبیات حالا تغزلی نباشه و هرچی باشه هم مهمه. مثلا شروع چندش آور برای یک انقلاب عظیم.

ولی خب اونم یه جور دیگه چندشه!

پس اگر هوس نیست چرا نوشته با هم همبستر شدن؟؟ اصلا شما بذار دختر باز هم اینچنین دزدکی و رسوایی عشق نیست.

نخوندم...

بنظرم بیست و چهار سال سن و فراز و فرودها و موقعیت ها و پیش آمدهای زندگی برا حرف زدن در این مورد به حد کافی بزرگ و مناسب هست.

ولی باز محض اطمینان باشه پیشت، آدمی نظرش میتونه عوض شه :))

و در مورد فرمایش نسرین جانم صددرصد موافقم که هیچ وقت نمیشه قاطعانه ادعا کرد که پخته شدیم :)