روزای آروم پاییزی
شنبه, ۷ مهر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۶ ق.ظ
اسم آخرین بویی که میدم رو نمیدونم، عطری است که فروشنده زبون باز با شیرین زبانی بهم فروخت، بیست تومن شد، از جلو مغازه اش رد میشدم اومد جلو و گفت: خانم بهمن ماهی بیا عطر ماه تولدتو امتحان کن، لبخند زدم، گفت: دیدی بهمنی ای، آبجی بیا تو برا تستش که پول نمیدی. بوی خوبی داره، خودمو یادم میاره.
هان پنل مدیریت رو باز کردم از دلخوشانه هام بنویسم، مثلا از اول صبح هایی که مامان رو بیدار میکنم تا موهامو ببافه و اون میبافه البته به همراه غُر زدن میبافه. مامانم میگه: به کار بردن جمله غُر زدن درمورد مامانا کار بدیه.
به دلخوشانه هام فکر میکنم میگه: همین که دو روز ماموریت جور شده و میری تبریز دلخوشیه نیست؟!
راست میگه.
+ اینجام سر بزنید. :)
۹۷/۰۷/۰۷
بجاش بگو مامان جون انقد ناله نکن یا اینم که بد شد نق نزنم که زشته ...
آخه مامانا که نق نمیزنن ابراز عشق میکنن فقط ... نق هاشونم عاشقانه ست