"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

این مرد

سه شنبه, ۱ آبان ۱۳۹۷، ۰۱:۱۰ ب.ظ
دختر قوی ایم، میتونم از حقم دفاع کنم، یاد گرفتم ثباتم رو به جامعه ام تحمیل کنم. ولی هیچ وقت دوست ندارم مرد باشم، سخت باشم و ظرافت دخترانگیم رو یادم بره، با حالت چشمام حرف میزنم، مچ دستام رو میذارم زیر چونه ام و سفت صورتمو با دستام بغل میکنم و دخترانه زُل میزنم به مامان که یازده تا زعفرانی که کاشته رو الان داره برداشت میکنه. صبح میرسونتم سرخیابون، زنگ میزنه مطمئن شه راحت رسیدم، یهو بی هوا دلش میخواد زنگ بزنه مطمئن شه خوبم، شوخی میکنه باهام، دعوا میکنم باهاش، عاشق آزادیه با اینکه ذات دیکتاتوری داره، دوست داره آزاد بارم بیاره، آزادانه فکر کنم و آزادانه رفتار کنم، به همه این آزادیا اهمیت میده ولی نهایتا معتقده هرچی خودش میگه درستتره، میگه درستتره ولی حق میده قبول نکنم، بابامو میگم. زمستون بوده، چهارشنبه بوده، برف بوده، پیکان خراب بوده، سرکار بوده، رمضان بوده، روزه بوده، زنش دردش گرفته بوده، درد زایمان، میاد ببرتش بیمارستان، تو اون هوا تو اون شهر یه تاکسی گیر میاره با یه مسافر، مجبور میشه به مسافره بگه: مگه قراره ناف بچه رو تو ببری که لج کردی نمیری صندلی جلو بشینی. اون بچه من بودم که سحرگاه فردا اون روز دنیا اومدم هنوزم که هنوزه بابا میگه: تو مردترین دختر زندگی منی، تازه قرار بود نافتم اون آقا کچله ببره. بیرحمه دقیقا اندازه دل رحم بودنش بی رحمه. میپرسه چته؟! چی بگم وقتی خودمم نمیدونم چمه. میتونم خوش باشم، میتونم بخندم یعنی خوشم، میخندم. به روش نمیارم سنم دو رقمیه رقم اوش هم یک نیست، پس بله قربان پای بازیِ اکتشافیش میشم. دکتر بازی میکنیم، میگه همیشه که نباید فشار رو از بازو دست گرفت، بیا اینبار از پا بگیر نظرت؟! ازش عکس میگیرم و و میخندم. میگه: دیدی لبخندت قشنگتره؟!
"مردای زندگیمون"


موافقين ۱۳ مخالفين ۱ ۹۷/۰۸/۰۱

نظرات  (۱۲)

۰۱ آبان ۹۷ ، ۱۴:۳۵ جناب منزوی
خدا حفظشون کنه :)
پاسخ:
ممنون :)

لبخندت قشنگتره
خیلی پست قشنگی بود
پاسخ:
خط خنده ها هم هی زیادتر میشن :)
مرسی :)
۰۱ آبان ۹۷ ، ۱۵:۵۸ 🍁 غزاله زند
همیشه شاد و سلامت باشند :) 
پاسخ:
مرسی غزاله جانم :)
چی بگم که در وصف پست باشه؟ :*
پدر من خیلی قائل به آزادی نیست بیشتر با همون بخش دیکتاتوریش ارتباط‌ میگیره :))
پاسخ:
عه؟! نگو که خیلی خوبه :)))
ایول بابای مقتدر و عینک دودی طور، خدا حفظشون کنه. :)

۰۲ آبان ۹۷ ، ۰۱:۵۰ آشنای بی نشان
خدا حفظشون کنه
پاسخ:
خیلی ممنون :)
۰۲ آبان ۹۷ ، ۱۶:۵۵ محمد روشنیان
فارغ از این متن به انگیزه کسی که این متن رو دیسلایک کرده فکر می‌کنم!
پاسخ:
زیاد فکر نکنید به این چیزا :)
۰۲ آبان ۹۷ ، ۱۹:۰۱ ابوالفضل ...
شاد باشین همیشه در کنار هم...
اونجایی که صحبت راجع به پدرت رو شروع کردی به نظرم می‌رفتی پاراگراف بعدی بهتر بود. من هنوز فک کردم داری در مورد مادرت حرف می‌زنی:))
پاسخ:
مرسی :)
فکر میکردم حداقل شما از اون دسته از دوستانی هستی که آشنایی با این مدل نوشتن من :)
۰۴ آبان ۹۷ ، ۱۰:۳۸ میلاد صفاگر
همیشه لبخند قشنگ تره (:
پاسخ:
اوهوم :)
۰۴ آبان ۹۷ ، ۲۲:۲۰ صبورا کرمی
سلام
جالب بود برام :)
پاسخ:
سلام :)
چه خووب.
۰۵ آبان ۹۷ ، ۱۸:۴۴ آقای سر به هوا ...
عنوان رو عوض کن !
بزن این زن قوی ! :)
به منم سر بزن رفیق ..
پاسخ:
عنوان ثبت شده عوض نمیشود. :))
مرسی پیشنها جالبیه.!
اوهوم.
۰۶ آبان ۹۷ ، ۲۰:۲۰ פـریـر بانو
دیدی لبخندت قشنگ‌تره؟ :)
پاسخ:
واقعا همینطوره :)

چشم قلبییی چشممم قلبیییی طوررر 
پاسخ:
لیلی :)
لیلی تو خودت دلی دل :*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">