خوشبختی های خوشمزه کوچولو
بچه که بودم یکی یکی دندونهام میافتادن و پیرزن کوچولوی تُپل میشدم، مامانم میگفت: جای خالی دندونت رو زبون بزنی کج درمیاد. ترجیح میدادم ساعتها زبونم رو از دهنم بیرون نگه دارم تا دندون کج نداشته باشم. کمی بزرگتر شدم و دندونهام ردیف صاف و بدون کوچکترین کجی رشد کرده بودن، دوست داشتم قاه قاه بخندم و دندونهای صافم بیرون بزنن ولی نمیشد، صورتم پُر بود و لب و دهنم کوچولو. حالا بعد از سالها با شنیدن جمله "خنده هات رو نگاه" عکسهام رو یکی یکی مرور میکنم و چهره لاغرتر و دهنی که برای خنده بازه با دندونهای صافِ ردیف شده رو میبینم و برای بار هزاروچندم به خودم یادآوری میکنم که چقدر موجودات ناشکر و تُخسی هستیم، به آرزوهامون میرسیم بدون اینکه ازش لذت ببریم و بفهمیمش و قدر بدونیم.
مشکل بیشتر اینه که دیر میرسیم به چیزی که روزی آرزومون بوده. اون موقع دیگه از دهن افتاده. دیگه آرزو نیست. آرزوی روزهای دوره.