اگر پست "زن دوم" به انتخاب میرزا رو خوندید توصیه میکنم این پست رو هم لطفا بخونید.
ولی ارزش نداره بخاطرش، مامان بابات رو وادار به طلاق کنی.
(کلی میگم.)
آمار دقیقی از اینکه چند درصد از آدما وبلاگ مینویسن ندارم، فقط حس میکنم ماها(وبلاگ نویس ها) نکته سنج تر از بقیه آدماییم یا نه نه بهتره بگم به چیزهایی توجه میکنیم که برای بقیه زیاد جالب و مهم نیست و شاید هم بیان کردنش براشون خنده داره.
امروز یعنی شش ماه بعد از فارغ التحصیل شدن سه ساعت سر کلاس نشسته بودم، همکلاسی هام اکثرا دانشجو هستن و از من کوچکتر، بالطبع من اطلاعاتم نسبت بهشون بیشتره، آخر کلاس یه پسر علیرضا نامی هی ازم مشاوره میخواست، بعد مثلا خواست بزرگونه حرف بزنه میگه: من خیلی کنجکاوم راز موفقیت شخصیت هایی مثل شما رو بدزدم. یعنی باور کنید به زور جلو خنده امو گرفتم آخه بچه جون چی میگی تو من در به در دنبال روزنه ای برا موفقیت ام. از اونجایی که پورشه ام دست دوستم بود و راننده امون مرخصی بود (الکی مثلا مام آره) با بی آر تی تردد میکردم (چشه مگه خیلی هم خوبه) از جلو دانشگاه رد شدنی چشمم به خونواده هایی افتاد که منتظر بودن بچه شون با نیش باز و امید به تک رقمی آوردن از سرجلسه بیاد بیرون، یادم افتاد که من موقع کنکور یه ایل با خودم نبردم جلو محل آزمون به ترافیک شهر هم اضافه نکردم.
ایشالا همه امون موفق باشیم چه کنکوری چه غیر کنکوری، همه بتونیم به هدفامون برسیم و خوشبخت شیم. :)
"کنکور همه زندگی نیست." ولی مهمه خیلی هم مهمه.
برای دوستان بیانی که کنکور دارند آرزوی موفقیت میکنم .
متنی در ذهنم بوده که قرار بوده تبدیل به پست شه یا پستی نوشتم ولی هیچ وقت انتشار ندادم حتی پیش نویس هم نکردم.
دلیل: وبلاگ های به روز شده ای که دنبال میکردم رو باز کردم، با پستی رو به رو شدم که انتشار پست من میشد جواب برای پست او، یا اظهار نظر غیرمستقیم درمورد پست او، یا مطلبی کنایه ای برای پست او.
سلام...
بالاخره بعد از چند روز طبیعت گردی، با پاهایی سیاه شده، لباسی گرد و خاک شده، تنفس هوای تمیز، نوشیدن از آب چشمه های جاری، چیدن پونه و کاکوتی و چند گیاه دیگه که اسمشون رو نمیدونم، خوابیدن در هوای منفی چند درجه سانتی گراد برگشتیم به تبریز با گرمای کمتر دیده شده اش. از یه ضدحال بهتون بگم، با ذوق و شوق تمام بعد از ثبت چند عکس خویش انداز(فارسی را پاس میداریم.) در حال بررسی و توجه به نیشمان که تا بناگوش باز بود مینمودم، یک آن دستم خورد و عکسای پوشه دوربین نابود شد روحش شاد و یادش گرامی. ای بابا دو روز ییلاق اینقد چسبیده که یادم رفت مقصودم از پست رو بگم، همانطوری که مستحضرید اگه نیستین هم خب اشکالی نداره الان مستحضر شید، یه چالش مانندی هست به اسم "خبرنگار شو" زمانش هم تا 15 تیرماه تمدید شده، من رو هم آقاگل لطف کردن و دعوت کردن، از اونجایی که مگه میشه به دعوت آقاگل نه گفت؟؟ اصلا و ابدا. هم اینکه در صورت نه گفتن مواجه میشید با قانون کلت آقاگل و هم اینکه آه پدربزرگ به جان میخرید که هر دو سخته، منم چشم گفتم و اطاعت امر کردم و تو هوای ییلاقی و کنار رود زیر کوهپایه بصورت بداهه و یهویی خبر آماده کردم و فرستادم براشون. دوستانی هم که این پست رو میخونن من دعوت میکنم شرکت کنن، اسم نمیگم ولی خب حداقل انتظار دارم چند نفری که خودشون میدونن من منظورم به اوناست اعلام آمادگی کنن و شرکت کنن.
برای اطلاعات بیشتر اینجا مراجعه کنید: aghagol.blog.ir
شاد باشید دوستای عزیز...
"زن دوم"،"چند همسری مردان" یک موضوعی که به شدت محکوم میکنم. در هر شرایط، موقعیت، جا و مکانی استنثا وجود داره، من از استثناها صرف نظر میکنم و در مورد شرایط نرمال مینویسم. مردی با ذوق و پذیرش قلبی سر سفره عقد مینشیند و پیمان محکمی که آرزوی همه ابدی ماندن آن است با یک بانوی ترگل ورگلی میبندد، اگر تصمیم بر تجدید ازدواج کند با عرض پوزش به نگاه صفر و صدی و باور کنید بدون قضاوت من این چنین دیده میشود: "فردی تنوع طلب و هوس ران". طلاق مکروه ترین حلال خداست، پس آقایی که اسم مرد را باخود یدک میکشی و دلایل واهی چون همسرم خوب نیست یا هرچیز دیگر برای خود داری، اگر نمیتوانی تحمل کنی طلاق با همه بد بودنش گزینه مناسبی است، لااقل بهتر از هوو آوردن سر همون همسر بد است. در مورد احکام اسلام و اجازه چندهمسری آقایون تا حدودی اطلاعات دارم، یادم هست پارسال همین موقع ها بود عصر خواب بودم، استاد دوست داشتنی ام زنگ زد و گفت: بااجازه ات میخواهم از ترم بعد جوابی که برای سوال چهار نوشتی رو یادداشت کنم وقتی به فصل مربوطش که رسیدیم، بدم دانشجوهام مطالعه کنند. گفتم: شوخی ات گرفته؟؟ منو سرکار گذاشتی؟؟ به زبان نیاوردم و در ذهنم ماندگارش کردم و جواب دادم: یعنی خوبه؟؟. سوال چهار یک سوال اختیاری بود، تقریبا یک سوال کلی که جزئیات زیادی درونش نهفته شده بود، در مورد "چند همسری پیامبر، الگوبرداری مردان از پیامبر در این مورد به اسم دین تا چرائی ناپسند دانستن و چه بسا محکوم کردن چند همسری زنان". این ها را گفتم تا بگویم: با علم بر شرایط روز و قوانین نظرم در مورد مردانی که فکر زن دوم در سر میپرورانند همان است که در سطرهای اول گفتم همینقدر قاطع.
"احتمالا دیر جواب کامنت ها را بدهم."