خدایا چنان کن سرانجام کار .. تو خشنود باشی و ما رستگار
آدم ها تغییر میکنند, نمیدونم دلیلش دقیقا چیه: زمان, شرایط, محیط, احساسات, آگاهی و... فکر کردن به روزهایی که حرف زدن, بحث کردن و شاید به کرسی نشاندن حرف هام برام خیلی مهم بود بنظرم یه چیز شبه احمقانه میاد تاکید میکنم احمقانه نه فقط شبیه اون. اینکه دو ساعت درمقابل کلمه ای مثل بی فرهنگ جبهه بگیری آن هم با این توجیه که "بی" یعنی بدونِ, پس معنیش میشه بدون فرهنگ و این یک واژه غلطه و اگر بجای اون از کلمه بد فرهنگ استفاده شود قابل قبول تر است. میدونم احمقانه است, از لحاظ علم ادبیات و دستور زبان فارسی اصلا برام مهم نیست کدومش میتونه درست باشه. مهم اینه که دیگه سرِ ضرورت ها لب به سخن باز میکنم....
یه روز قبل از اینکه بره گفت: ولی فهمیدم بله, هان, آره, درسته و باشه گفتنات یعنی حوصله امو نداشتی, یعنی نمیخواستی بشینی باهام بحث کنی...
فکر کنم همه اینطوری اند که حرف های اونایی که براشون مهم ان و دوستشون دارند رو حس شاد شدن و ناراحت شدنشون تاثیر میذاره, معلومه که بخاطر حرف بقال سرکوچه کسی ازش نمیرنجه....
هنوز هم میگم هیچ وقت حال کسی رو از روی عادت نمیپرسم.
خوبین؟؟
چون خودم باوردارم کارهاموبه نحواحسن انجام میدهم
ومردم ازنحواحسن من حرف میزنند
ویابعضی هاازدردحسودی
میخواندمن رورزمین نباشم
خیلی عالیم،میخوام برم پیکر شهیدحججی روبامردم نجف آبادبه
خاک بسپارم:)