من: تو عمرم غذا نسوزندم. [آیکن ب خود بالیدن لطفا]
او: راستی , تو عمرت چند بار آشپزی کردی ؟؟
من: :|
او: :)))))
ایشان: :))))))
من: بی مزه ها ..
من: تو عمرم غذا نسوزندم. [آیکن ب خود بالیدن لطفا]
او: راستی , تو عمرت چند بار آشپزی کردی ؟؟
من: :|
او: :)))))
ایشان: :))))))
من: بی مزه ها ..
خدایاشکرت ....... روز خیلی خوبیه خیلی .....
صبح 6 بیداری .. بیمارستان .. دانشگاه (فقط 30 دقیقه) .. نهار مهمون , خونه دوست بابا .. 17:30 خونه ..
(وسطای این پنج مورد , اندازه حیوان نجیبی ب اسم اسب , انرژی صرف کردم و کلی جا سر زدم. چند نفر دیدم)
اول صبح نم نم بارون رو زمین نشسته بود . هوا مه آلود بود . از ماشین پیاده شدنی دندونام رو هم میافتادن , صدای قرچ قروچ میدادن . سر ظهر گرما خفه میکرد . عصر خنک :))
تلافی دیروز دراومد . خسته ام شدیدااااااااااا .. ولی خستگی ای بود ک چسبید , روز رو برنامه ایه ..
خیلی بی ربط طور یاد ی آهنگ قدیمی افتادم . راستش دقیق یادم نبودا . ولی میدونستم چیه :))))
"خسته ام من خسته ام من
مثل مرغ بال و پر شکسته ام من
خسته از دست غریبه
خسته از هر آشنایم
خسته از جور زمانه
خسته از خلق خدایم
خسته ام من خسته ام من
مثل مرغ بال و پر شکسته ام من
سالها کنج قفس نشسته ام من"
......................................................................................................
اینجا تحت هر شرایطی پا برجا میمونه . حتی اگه ی روزی برسه ک سالی دوبار بهش سر بزنم . کامنت دونی همیشه فعاله .
+ لطفا امشب از ته ته دل دعا کنید همه رو , منم اون وسط مسطا یاد کنید ... مرسی مرسی
1. من یعنی کسی ک , سر تعداد پیرهن هایی ک قراره برا داداشش اتو بکشه , چونه میزنه ..
2. مهر یعنی خوابیدن , قبل 2 بامداد ..
3. پاییز یعنی غروباش میون همه قهقه ها , دلت بگیره ..
4. بابا یعنی کسی ک , بین سه تا مدرسه ای ک دعوتش کردن برا ب صدا درآوردن زنگ مدرسه , اد همون مدرسه دخترانه ای ک دبیرستان اونجا بودم رو بره . با اون مدیری ک زمان ما معاون بود و همش باهام مشکل داشت ..
5. صبح 7 بیدار شدن یعنی , دست و صورت ششستن , مسواک زدن تو حیاط . همراهش آب بازی . مهم تر از همه اشتها داشتن برا اینکه مث آدم صبحونه بخوری ..
6. برادر یعنی کسی ک , سر صبح یک لیتر ادکلن رو خودش خالی میکنه . افراد گیج خواب خانواده رو گیج تر میکنه . بوی تندش پدر معده خالی بندگان خدا رو درمیاره ..
7. خواهر یعنی کسی ک , تو خوابم فکر تیپ همه اس . با موهای ژولیده , چشای پف کرده. مراقبه کت بابا خوشگل ب تنش نشسته باشه . حالا وسواسش برا تیپ خودش بماند ..
8. مامان یعنی کسی ک , لقمه ب دست دنبال همه میدوه ..
9. تلویزیون یعنی , از اول صبح نوستالژی بازی با مدرسه ..
و همچنان من , مث همیشه بیکارتر از همه .....
به زیر سیگاری رو میز نگاه میکنم.
+ سیگار با ته رژی شده هم باکلاسه , مگه نه ؟؟
- نه , سیگار با تیپ خسته , موی پریشان , ته ریش و سویشرت کلاه دار , باکلاس تره .
(پوک عمیقی ب سیگار میزنه . رژ نارنجی اش رو سیگار برجسته میشه . دود غلیظی از دهانش بیرون میده) و میگه : لعنت ب سیگار و سیگاری و تیپ و کلاسش .
* برای ما ک پیدا کردن زیر سیگار تو خونه , یک ساعت وقت میگیره , چون سالی بیشتر از دو سه بار , اونم جلو مهمون کاربردی نداره .. "توجه ب جزئیات اینچنین طبیعی است" ..
از آن دخترای جگر شیر خورده نیستم ک ساعت 3 بامداد تنهایی "خون آشام" نگاه میکنن. لذت میبرن و شاید همراهش , تخمه ای نوش جان میکنن. من از آنهایی ام ک از اول اعلام میکند اهل اینجور فیلما نیس . با این حال اگر بخواهد نگاه کند, باید چند نفری کنارش باشند. هر لحظه بالشتی ک بغلش هست را سفت تر میگیرد و سر صحنه های حساس , چشمانش را میبندد و آرام جیغ میزند. برای همچین دختری دیدن فیلم "مردعنکبوتی" ساعت یک شب, تنها و در تاریکی مطلق , کمی سنگین است. صحنه ای ک دکتر با تزریق محلولی, تبدیل ب مارمولک بزرگی میشود , به همه جا چنگ میزند. درست همان لحظه پشه مزاحمی روی گلوی این دختر بشیند, انگار چنگ مارمولک بر گلوی اوست. بالاخره ک فیلم تمام میشود, مهم خوابی است ک برای او طعم شربت های تلخ بچگی ای ک مادر با هزار تلاش ب حلقمان میریخت میشود.
برعکس برادرم ک چند سال یک بار خواب میبیند, خواب اگر مهمان چشمانم باشد, عالم رویاش هم با من است. شاید اکثرشون تو ذهنم ثبت نشن , ولی میدانم ک خواب دیدم.
از دیدن خواب دایناسور گرفته تا خواب جشن تولد قاطی ای ک هیچ وقت نرفتم . یا راه دور چرا, خواب مزرعه و گم شدن لای قاصدک ها , خواب نوه نداشته ام در پارک . خواب مرگ , خواب کسایی ک هیچ وقت از نزدیک ندیدمشون . یا خواب های همیشگی و تکراری , همان بلندی ای ک دارم از روش سقوط میکنم , ولی آخر سر هم نمیافتم و خودمو میکشم بالا. خواب سرباز وحشی دشمن. خواب درهای رویایی , ک یکی یکی برایم باز میشوند, درهایی ک در ازدحام درخت و سبزه گم شده اند .
+ این روزها دوست دارم حس و حال های معمولم جایی ثبت بشه. معمول ترین رفتارم رو تو ذهنم خاطره میکنم .. اینروزها نمیدونم چطوریم . اینروزها ی حالی دارم ک خودمم اسمش رو نمیدونم ...
ی اتاق سه در چهار یا یکم بیشتر هیچوقت نمیتونه مث خونه ای باشه ک توش وول میخوری و از درودیوارش حس خوب, محبت, صدای خنده, آرامش میباره. نه اینکه قهری ندیده باشی, نه اینکه توش گریه نکرده باشی, نه اینکه مامانت دعوات نکرده باشه . نه همش هست. ولی هیچ قهری از سر کینه نیس . هیچ گریه ای موندنی نیس . مطمئنی مامانی ک دعوات میکنه عاشقته. میدونم دوست , رفیق خوبش نعمته. میتونه حال خوب کن باشه. میتونه همراه روزای دلتنگی باشه. میتونه ابدی باشه. میتونه رازدار باشه. ولی هیچ کس نمیتونه مامان باشه. هیشکی نمیتونه بابا باشه. هیچکس نمیتونه اندازه همسر شریک باشه , شریک تمام زندگیت , حتی شریک مامانت. هیچکسی نمیتونه اندازه خواهر یا برادر, دنیات باشه. من حق دارم تو خوابگاه دلم بگیره. حق دارم با تمام لذتایی ک کنار دوستام دارم , با تمام خوشی هایی ک میگذرونیم, بازم دلم خونه بخاد. حق دارم ب تفریحاتم , به روزای دانشگاهم , به وقتی ک تو نت با دوستای باحال میگذرونم و به همه چیز ب عنوان جزئیات زندگی نگاه کنم و تمام این جزئیات رو در کنار خونواده و خونه امیدم کامل بدونم ..... اینروزا بداخلاقتر , زودرنج تر شدم . قول امروزم ب پست آبان دخت , باعث شد امروزم نسبتا عاشقانه باشه , عاشقانه مث روزایی ک برام کم نبوده.
ما ی خوابگاهی داریم , سالناش شمالی جنوبی و ی جوریه کلا . هنوزم بعد سه سال , موقعیت اتاق خودم رو از بیرون نمیتونم تشخیص بدم . پشت خوابگاه حیاط خلوتی داریم, چن تا وسایل ورزشی داره . دو سه تا تاب دو سه نفره داره اسمش رو گذاشتم "تاب دلتنگی" . من همونطور ک تو این پست گفتم, باحال نیستم . نمیتونم تاب بازی کنم, سردرد میگیرم و حالت تهوع . از ارتفاع میترسم , چرخ و فلک سوار نمیشم . تمام خاطرات من از شهربازی سرسره سوار شدنه. وقتایی ک دلم مامانمو میخاد . وقتایی ک دلم میگیره . وقتایی ک دلم پره . وقتایی ک بغض دارم . وقتایی ک باید با خودم حرف بزنم . وقتایی ک پریسا میخاد باهام حرف بزنه ,آخه خوشش میاد ک papar(ب من میگه) فقط گوش میده , نمیگه تلافی کن , جو نمیده. وقتایی ک دنبال بهانه ام تا سردرد بگیرم و بیام خودمو تو تختم بغل کنم. وقتایی ک لازمه بادی ب کله ام بخوره, تاب دلتنگی میشه همراه من . تاب دلتنگی میتونه کمکم کنه ...