"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

"آدم باحالی نیستم"

دوشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۴۸ ب.ظ

از جلسه امتحان اومدم بیرون سلام داده یکم در مورد امتحان حرف زدیم بعد میگه چرا زیاد خوابگاه نمیمونید ؟؟ من: ترجیح میدم بیشتر پیش خونوادم باشم البته فرار از آشپزی و غذای بیرون هم موثره . یهو بی ربط درمورد افرادی ک اونجا نیستن حرف میزنه فلان کسو میشناسی واسه سلام دادن بهش هم میترسم و ... من: ماه رمضان و غیبت ؟؟ آخ آخ

صداها اینقد در هم پیچیده ک تفکیکشون سخته یواش یواش داره گوش خراش میشه و من کنار پنجره نشستم و به فضای پشتش ک تا حالا توجه نکرده بودم نگاه میکنم هر از گاهی چیزی رو کاغذ مینویسم ی لحظه متوجه میشم با خودکار رو صندلی میزنه و میپرسه شما چرا ساکتی بعیده ازتون ؟؟ من: حرف و نظر خاصی ندارم . کنجکاو میگه یعنی قرار نیس شما با اکیب بیای کوه یا هرجا ک تصمیم گرفته شه ؟ من( با لبخند): نه ...

میگه عزیزم جمعه هفته بعد وقتتو خالی کن باید باهام بیای کافی شاپ .. من: اوکی دوتایی یا کس دیگه هم هس پیشنهاد میدم ویدا هم بیاد خوش میگذره . میگه نه تولده و اسم چن نفر ک نمیشناسمو میگه تا حرفش تموم شد میگم نه من نمیام .. با لب و لوچه ای ک حالا شکل خاصی ب خود گرفته میگه واقعا ک .

دارم رد میشم میشنوم ک میگه این پری شما غیرقابل پیش بینیه بعضا دختر باحالیه بعضی وقتا ضدحال و حرص درآرترین موجوده آروم رد میشم (با لبخند) لبشو گاز میگیره میگه یعنی شنید ؟

باحال بودن من در حد ی تنه والیبال بازی کردن با کساییه ک صددرصد قدرت بدنیشون از من بیشتره .. باحال بودن من در حد بازی با محمدامین و بقیه بچه ها تو مهمونیاس .. باحال بودن من در حد جوگیر شدنام اس ک فوقش دوروز چوبشو میخورم .. باحال بودن من در حد غافلگیریایی اس ک ب قول خیلیا ب عقل جن هم نمیرسه .. باحال بودن من در حد جمع کردن دستمال کاغذیای بستنی فروش طفلیه ک بعد دو هفته متوجه میشه و ب محض ورود ما اولین کارش برداشتن کاغذ دستمالی از رو میزه ..

من نمیتونم بخاطر دلخوشی خیلیا باحال باشم نمیتونم الکی خودمو باحال نشون بدم باحال بودنای من شاید مشتی و تو چش اومدنی نباشه ولی خودم دوستشون دارم..



موافقين ۱ مخالفين ۰ ۹۵/۰۳/۳۱

نظرات  (۰)

هيچ نظري هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">