بلی روزی روزگاری در حین چک کردن تلگرام یا بقول اینجانب هیییم چیزه هنوز اسم درخوری نیافتم بعدا بهش فکر میکنم بودم، با پیامی مواجه شدم با این مضمون "دوستت مثلا شفتالو ازت خواسته نظرتو راجع بهش ناشناس بگی" آقا لبخندی زدم و صفحه رو بستم، به فاصله چند روز همین پیام از جانب "گلابی" برام فرستاده شد. نکته جالب این بود که این عزیزان بی ربط ترین آدما به من بودن، این چنین بود که یاد دانشگاه و کلاس درس و استاد و از همه مهمتر آیلار افتادم، ورودی قبل از ما بود اینبار همایش رفتنی دیدمش میگفت معرفی به استادش مانده آذر ماه.
یکی بود یکی نبود، خدا که قربونش برم همیشه هست سر کلاس درس "مقدمه ای بر مهندسی پزشکی" بودیم، استاد جان قر و فری ما با صدای آروم و کشدارش و با مدل خاص حضور غیابش از مداح بگیر که پرسید چیا بلدی مداحی کنی شروع کرد تا من که با اسم خانم مقنعه خلبانی از نوع پری صدام زد بلاخره رسید به آیلار که هفته قبلش غایب بود، خیلی شیک و مجلسی گفت: خااااااانم من چندبار با شما آبگوشت خوردم؟؟ [قیافه ما!!!! دوربرگردون حداقل بیست سی کله سمت آیلار!!!!] نگفتی کدوم سفره خانه و کافه باهم بودیم؟؟ [همچنان ما] دیگه پارتی که با هم نرفتیم؟؟ هفته پیش اون چه پیامی بود برا من فرستاده بودی؟؟ خجالت نکشیدی؟؟ (قشنگ صداش رو دخترونه کرد) و متن پیام رو خوند: سلاااااام خوبی استاد؟؟ من فردا نمیتونم بیاااام سر کلاااس حضور منو موجه بزن. مرسی آیلارم.
من و هم سن هام آخرین بچه هایی بودیم که درس اول کتاب فارسیمون "سگ گربه را دنبال میکند، گربه به بالای درخت میرود" بود. آخ که من چقدر سر این قضیه، حسین، مهین و شهین رو حرص میدادم، میگفتم: هههه بنویسیم و بخوانیم هم شد درس؟؟ برا شما درس نیست که بچه بازیه، درس سگ گربه رو دنبال میکند بود. میگفتم: اَولَر تَنبَللَر سوت وِئرمَسَن اُولَلر(اول ها تنبل ها، شیر ندی بهشون میمیرن) [یه جمله تمسخری، یعنی شما آشخورید حالا] برازنده شماهاست، همه میدونستن شماها خنگ هستین کتابا رو آسون کردن. مضحک تر از برخورد من جمله همیشگی سال بالایی ها به ما بود که میگفتن: الان که چیزی نیست خوشبحالتونه، بیابید پایه ما تازه میفهمید مشق چیه، ریاضی، وای ضرب، علوم رو نگم اصلا اونوقته که میفهمید درس چقدر سخته. وقتی اول بودیم دوم ها اینو میگفتن وقتی دوم بودیم سوم ها و این داستان ادامه داشت.
آنچه که برای این پست در نظر داشتم با دریافت یک کامنت خصوصی به کل تغییر کرد، لطفا دوست داشته باشید و برای پیشنهادی که در کامنت داده شده اعلام آمادگی کنید، فقط به این صورت که من قسمتی را انتخاب نمیکنم و خودتون هر قسمتش را خواستین انتخاب کنید و به دلخواه ادامه اش رو مثل داستان کوتاه تکمیل کنید. فکر کنم انقدری ماجرا و جمله برا بست دادن وجود داره که بشه ازشون داستان ها یا حتی جمله های جذابی بیرون کشید. طی یک پست جداگانه از جمله و داستان ها رو نمایی میشه.
ضایع نکنیداااا زیر همین پست اعلام آمادگی کنید لطفا. مرسی
هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیاید مفرح ذات.
بخدا به پیر به پیغمبر بوی گند میدی، باید چهره عبوس کنیم و عق بزنیم تا بفهمی نفهم، شاید خونواده ات دماغشون پر شده از عطر متعفنت دلیل نمیشه که برا کل اجتماع عادی شده باشه. نمیمری، کمردرد نمیگیری بیرون اومدنی به اون دهان و دندان صاحاب مرده ات یه مسواک بزن، به اون تن لشت هم یه آب بزنی ثواب داره مرسی اه.
نه شاعرم که در وصفش شعر بسرایم، نه نقاشم که نقشش بکشم، نه عکاسم که تصویرش ثبت کنم. منِ بی هنر فقط میتوانم نگاهش کنم و غرق در رویا شوم.
امیدوارم آسمانِ فردا باهات دوست باشه لیلی.