از مهدیه تا ولنتاین
يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۸ ب.ظ
لج کرده, تمام تصاویر پروفایلش هم برداشته. تنها کسی که باهاش (به قول خودش مثل آدم) حرف میزنه منم. چون مثل همیشه حرف میزنم, انگار شرایط هیچ فرقی نکرده. نه نصیحتی, نه دلگرمی هیچی. یه عکس خوب و شاد فرستادم براش که بزاره پروفایلش ولی گویا فک میکنه برا شاد بودن باید معجزه ای رخ بده. تلاشی برای قانع کردنش نکردم.
میگن فردا ولنتاینِ, روز عشق روز دوست داشتن. من که زیاد به این روزا اهمیت نمیدم ولی میخام فردام رو عاشقانه تر از هر روزِ خوب دیگرم شروع کنم. هفت صبح بیدار شم, گونه های مامان بابامو غرق در بوسه کنم. یه نهار خوشمزه میپزم وقتی همه از سرکار اومدن ذوق کنن. فقط لبخند میزنم یه روز خودمو محکوم میکنم به عصبانی نشدن تحت هر شرایطی ... همیشه که نباید با شعر و نثرهای عاشقانه یا با بیرون رفتن و کافی شاپ و خرس خوش گذروند و عاشقانه زیست :)
+ میخام یه تصمیمات شاید مهمی بگیرم ولی موکولش کردم به چهار و شاید پنج روز دیگر .
* بعضیا باید یادبگیرن فرصتشون برای جبران , زمانی به اندازه "همیشه" نیست ...
۹۵/۱۱/۲۴