"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

شاید دیشب خدا رو آرزوهای من متمرکز شده بود.

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۵۳ ب.ظ
این چند روز به شکل ساده اما عجیب برایم گذشت ...
نه کرمانشاه و همدان رفتم و نه شمال و نه عروسی, احساس میکنم این عید باید استراحت کنم و بیشتر فکر کنم. در زمان تنهایی و بیکاری شدیدا بدیهی میشوم, طوری که دلم یک نفر میخواهد که بشیند و با من حرف بزند و حتی حرف بکشد از من...
دیروز عصر مامان و بابا آمدن خانه و مامان متعجب گونه گفت: حاجی امروز لیله الرغایب بوده من الان متوجه شدم, پاشو بریم سرِ قبر پدر مادرامون. با گوشی بازی میکردم که بابا گفت: دخترم پاشو, حس رفتن نداشتم ولی بابا گفت: هرسال دم عید و هروقت که دلم یاد مامان میافته تو قرآن میخونی پاشو بریم براشون قرآن بخون (همه قرآن خوندن بابا رو دوست دارن, بابا قرآن خودندن من). تا چایی بخورن منم مانتو و چادرمو سرم کردم میخواستم از در خارج شم, آفتاب خورد صورتم و مامان گفت: کاش بابابزرگت بود و این چشما رو میدید. هر وقت میرفتم سرخاک مامان بزرگ بابابزرگ یا فامیل گریه نمیکردم و باهاشون شوخی میکردم. (مثلا به بابابزرگ پدری ام میگفتم: ها چرا زود رفتی, من باهات کار داشتم, میخواستم سوارکاری یادم بدی, میخواستم منم ببری شکار, میخواستم نوچه بابابزرگم باشم, نکنه ازم ترسیدی؟؟ نکنه فکر کردی نوه ات رو دست خودته؟؟). (یا به مامان بزرگ مادری ام میگم: ای جان بخواب کاریت ندارم, اصلا دلم نمیاد کاریت داشته باشم از بس مظلوم و توپل و خوشگل بود). (یا به مامان بزرگ پدری میگم: پری بزرگه چه خبرا؟؟ چرا از اون سیاست و خونسردی و اعتماد به نفس ات به عروس ات یاد ندادی؟؟). ولی اینبار فضای متفاوتی بود, سکوت بود فاتحه خواندیم, شروع کردم به قرآن خوندن وسطش بغض گلمو گرفت و حسابی گریه کردم, جدیدا زود گریه میکنم ...
دیشب برعکسِ هر سال آرزوهام را نه رمزی نوشتم و نه تو دلم گفتم, واضح روی کاغذ نوشتم و یک دور برای خدا خواندم و پاره کرده تا به امید خدا اگه خواست برام مقدر کنه. 
نمیدونم چندمین خواسته ام بود گفته بودم: خدایا تکلیف ام رو مشخص کن یا اینوری بشه یا اونوری, که همین امروز متوجه شدم اونوری شد :)) 
زنداداشم میگه: تو وقتی کارت زیاد و سرت شلوغ باشه; آرامش ات بیشتره, رفتارت منطقی تر و عقلانی تره تا احساسی, بازده کارات و مشغله های روزانه ات بهتره :)
خودم هم از اینجور روزانه نویسی ام راضی نیستم ولی مینویسم .........
موافقين ۷ مخالفين ۰ ۹۶/۰۱/۱۱

نظرات  (۷)

این پست حس خوبی داشت...
حس‌ثبات...:)
پاسخ:
خوشحالم :)
اهوم. کلا بی ثباتی اذیت ام میکنه, همیشه ثبات رو دوست دارم ..
۱۱ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۱۳ 🍁 غزاله زند
نمیدونم چرا ولی بغضم گرفت...
پاسخ:
هیییییییم ...
اینروزا ناآرومم ..
همین که مینویسیم خودش یه امیده حتی روزانه نوشت.
حس پست خوب بود البته کمی ابری:/
امسالت پر حس خوب:)
یاعلی
پاسخ:
اوهوم حق با توئه :)
جای امید هست ...
مرسی، همچنین :)
علی همراهت ..
چرا این روزهای اول سالی همه ناارومیم؟ چمون شده دختر؟
پاسخ:
واقعا چرا؟؟ یکی جوابگو باشه لطفا :)
چه قدر ضایع بازی درمی آوردید سر خاک مامان بزرگ و پدربزرگتون
نکنید این کارا رو
زشته،عیبه:دی.

من تو یه پست واسه خودم آرزوهام رو نوشتم
یکی از آرزوهام رو سه بار تکرار کردم که قشنگ تاکید بشه روش
وای که اگه این آرزومون بگیره چی میشه:)

بد نبود روزانه نویسیتون به نظرم:)
پاسخ:
آره خیلی :)
عوضش مامان بابا میخندن :)

ایشالا که خدا رو آرزوهاتون زوم میکنه و هرچی بهترینه براتون اوکی میشه :)

حرفتون امیدوار کننده است :)
۱۲ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۲۹ علی احمدی-اشعار بلاگ قدیم(محذوف)
سلام.همش تقصیر وبلاگ سناتور تد و مسخره کردناشه.
اگر اون پستی که منو توش مسخره کرد پاک کرده بود من هیچوقت نمیومدم برم رو مخ شما.ولی همش توی فکرمه و نمیتونم حرفی بزنم که حرفی از اون نباشه.شرمنده.منو ببخشید که این چند روز دو سه بار رفتارای غیر عادی و ناراحت کننده از خودم نشون دادم تو عالم وبلاگ و اصلا این چیزا میگذره، به دل نگیرید.

ولی من حساب این سناتور تد رو می رسم وبلاگش رو حک می کنم و خودم پستی که راجع به من بود پاک می کنم چون حقش نبود نظر من رو عینا برداره بذاره توی یه مطلب جدا و بهش بخنده.البته نظر شما کاملا زیر اون مطلب جدی و محترمانه بیان شده هر چند مخالف بود.
ولی بحث من اینه که هنوز هم برنداشته و من هر لحظه تا موقعی که برم از اینترنت فکرم درگیره این مسئله است که من نظر دادم ولی اون برداشت مطلبش کرد بدون اجازه من و تیتر مسخره کردن براش نوشت.

خلاصه این چیزا اگر باعث ناراحتی شما شد و مخصوصا وقتی اون روز این حرف منو متوجه نشدید، گفتید تهدید کردی نظر ندادی (در حالی که اول از همه من نظر دادم ولی پاک کرد بعد تهدید کردم هیچکدوم رو سر جاش جواب نداد و ...) خلاصه ببخشید اونروز اصلا چون متوجه منظور من نشدید که این یارو برگشته نظر منو بدون اجازه مطلب کرده و بهش خندیدن بخاطر همین بود که از کوره در رفتم و شما و تمام وبلاگ هایی که دنبال می کردم حذف کردم.

امیدوارم این مسائل ناراحتتون نکرده باشه.

یه دیوونه (سناتور تد) یه سنگی میندازه ته چاه صد تا عاقل نمیتونن درش بیارن.
من که عاقل نیستم شماها رو میگم.من اون سنگم که افتاده ته چاه.
چاه هم همین درگیری من با این قضیه است که نمیتونم یه مسئله ساده رو فراموش کنم و همش تو وبلاگایی که میرم تحت تاثیر اون ماجرا هستم و فکر میکنم همه راجع به من دیگه یک نوع نگرش تمسخر آمیز یا نگرش به یه آدم تند رو و یا یه آدمی که با یه مکالمه ساده با دختر از راه به در میشه دارن.
اصلا نمیتونم از این چاه فکری بیرون بیام مادامی که حداقل اون پست مطلب هست همش یادش میفتم.دوست دارم از این فضای وبلاگی دور بشم.
وقتی هم که میام تو این وبلاگ هایی که قبلا میومدم همش درگیر این فکرم.

لعنت به تو سناتور تد.واقعا چیکار کردی با من.اول سالی خودتون خندیدید.
ولی منو داغون کردی پسر من فقط تو قسمت نظرات با شخص خودت حرف زدم و یا اصلا تهددی کردم.
مرد بودی خودت جوابمو میدادی نه اینکه آبرومو ببری.
بحث بخشش نیست دیگه.بحث اینه که این آب رفته دیگه به جوی بر نمیگرده.

خدانگهدار خواهرم.امیدوارم شما یه همچین ضربه ای از هم وبلاگی هاتون هیچوقت نخورید.ببخشید توی این ناراحتی هاتون از یک طرف باعث افزایش ناراحتیتون بودم.
خدا امواتتون رو بیامرزه و روحشون شاد.خدانگهدار.
پاسخ:
سلام ...
آقا علی شما زیادی جدی گرفتین، احساس میکنم قصد بقیه دوستان هم واقعا مورد تمسخر قرار دادن شما نبوده، سناتور تد هم پست رو به صورت موقت گذاشته بودن که بچه ها خواستن و پست باقی موند تو وب، 99 درصد بچه ها هم با شخص شما کاری نداشتن و نفس و انگیزه گفتارتون کمی دور از نگرش ما بود و برا همین به طنز جواب دادن ...
شما منو با لفظ خواهرم خطاب کردین، پس اگه واقعا همون اندازه به این کلمه اعتقاد دارید، بیایید بیخیال شید و با سناتور آشتی کنید کدورت وبلاگی نمونه، ایشون هم میدونم که مشکلی نخواهند داشت و خواهش میکنم پست هم از وبلاگ بردارن ...
حالا یارو و حک هم میذاریم پای عصبانیتتون و توهین حساب نمیکنیم ..
حله؟؟
ممنون خدا اموات شما رو هم بیامرزه ..

الان متوجه شدم کامنت دونی سناتور تد بسته است ...
فراموشش می کنم.اخلاق من اینجوریه زیاد های و هوی دارم ولی در عمل هیچی هه.
گیرم این کارو کردم بازهم بک آپ میگیره میزاره.آشتی و خداحافظی کردم قبلا باهاش.
بیرون فضاش قشنگ تره ترجیح میدم بیرون از فضای وبلاگ نویسی هوا بخورم نه وبلاگ

اون پسره خیلی لجبازتر از این حرفاست.شما هم بگید بر نمیداره.حک نمیکنم.خداحافظ
پاسخ:
ما اینجا مینویسیم حالمون خوب شه و سبک شیم و با مراودات و هم صحبتی با همدیگه از هم یاد بگیریم ...
هرطور که خودتون صلاح میدونید ولی واقعا ارزش نداره بخاطر همچین مسئله ای اعصاب کسی خورد شه ...
قضاوت نکنید لطفا اینجا همه با هم خوبیم، اصلا معنی داره همدیگه رو ناراحت کنیم ولی ایشون اونطوری که شما فک میکنید لجباز نیستن بنظرم ...
اتفاقا شما نظرها و صحبتهای خیلی خوب و مفیدی پای پست های من داشتین. .
ایشالا موفق باشید .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">