"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

"حس مزخرف فرار"

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۲۵ ق.ظ

یادمه خیلی بچه بودم یه اتفاق بدی افتاد، فرمانی که مغزم صادر کرد به اینصورت بود: دویدم سمت اتاق، در رو بستم و برای محکم کاری چند تا بالش گذاشتم پشت در، رفتم زیر پتو و دستام رو گذاشتم روی گوش هام و چشمم رو محکم بستم، قلبم به طرز غیرنرمالی تندتند میزد، وقتی چشممو باز کردم که داداشم بغلم کرده بود و موهامو نوازش میکرد، میگفت: نترس هیچی نیست هیچی....

بعضی وقتا همون حس رو دارم، فقط با یه ترس اضافه تر، اینکه داداشم گول قد و سن و حجم و ابعادم رو بخوره و من بمونم و یه عالمه ترس و فرار ....

میدونید بنظرم انسان ها هم یه آستانه ای دارن، با بعضی چیزا نمیشه مقابله کرد ....

+ اتفاقا سیزده بدر خوش گذشت تو این هوای بارونی ...

موافقين ۱۱ مخالفين ۰ ۹۶/۰۱/۱۴

نظرات  (۷)

داری گریه مون میندازی هااا 
+ چه خوب که خوش گذشت :))
پاسخ:
تا این حد تاثیر گذار :))
+ آره واقعا :)
۱۴ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۰۹ 💖 miss fatemeh 💖
 حستون درسته ولی با این حال اگه تا الان اتفاقی نیفتاده پس شاید از این به بعدم نیفته :))
پاسخ:
فاطی اینقد منو جمع نبند دختر :)
امیدوارم ...
۱۴ فروردين ۹۶ ، ۱۶:۰۴ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
بعضی وقت ها میتونی به داداشت یادآوری کنی که از قد و سن و حجم و ابعادت صرف نظر کنه:)
پاسخ:
آره راه حل خوبیه، ولی کاش هیچ وقت اون حس میاد سراغم :)
امیدوارم هیچ وقت دوباره تجربه اش نکنی.
خوشحالم که خوش گذشته
ولی من خونه بودم و جایی نرفتم
وقت تلف کردم حسابی تا شب بشه و بخوابم:)
پاسخ:
مرسی .. منم امیدوارم .
قربانت.
ای بابا یه پارکی جایی میرفتی خب، خانوم معلم خوابالو :)
حالا 13 که خوش گذشته ان شالله بقیه اش هم درست میشه.
سختیش همین صد سال اوله.
پاسخ:
مرسی ... ایشالا :)
بقیه اش حله یعنی؟؟ :))
مگه درو نبستی بودی چجوری داداشت اومد تو؟:))

پاسخ:
قفل نکرده بودم که دستگیره رو فشار داده در باز شده :)) به همین سادگی ..
کسی نبود و نیست بگه نترس هیچی نیست 
و ما ترسیدیمو ترسیدیم و همه چی بود!
پاسخ:
چقد بد :(
ولی شاید اینطوری آدم مقاومتر بار بیاد، نمیدونم در حد حدسه ..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">