این پست 28 اردیبهشت نوشته شده.
اینروزها زیاد پست مینویسم و هیچ فکری به حال مخاطبی که به امید خوندن پست خوب از یه بلاگر روی ستاره روشنی کلیک میکند و مواجه میشود با کلماتی که شاید برایش بی معنی باشد و نهایت پوزخندی برای این اندازه سطحی بودن بر لب بنشاند نمیکنم، خودخواهانه مینویسم و حتی پیش نویس میکنم، از برنامه کوه رفتنی که با پدر میچینیم و نمیرویم، تنها دلیل مسخره بهم زدن برنامه یک چیز ساده است. بابا با ذوق میگوید: تله کابین هم سوار میشویم و من فقط لبخند میزنم، خب پدری که دخترش هیچ وقت سوار چرخ و فلک نشده، نوک کوه رو ندیده، حتی از پشت بام پایین را نگاه نکرده و تنها افتخار مربوط به ارتفاع در زندگی اش، راه رفتن روی پل هوائی بوده باید پیشنهاد تله کابین سوار شدن به دخترش بدهد؟؟ یا از خصلت خوب مسواک زدن که مثل غذا خوردن یک چیز ضروری شده در زندگی ام، از تصویر صفحه اول گوشیم که عکس نصف صورتم هست و قصدی برای حذف یا تغییر دادنش ندارم و یا ....
من خودم رو خوب میشناسم پس منتظر روزهای شلوغ ام، روزهایی که بدو بدو و کرونومتر به دست در بیان بچرخم، همیشه یک اصل در زندگی ام صادق بوده "آرامش قبل از طوفان" (البته که با بار معنایی منفی نه).
بهش میگم: بعضی وقتا فکر میکنم واقعا "مودی" هستم. مثلا امروز صبح زود بیدارشدم، اول صبح عالی بودم، یکم بعدتر دلتنگ روزهایی که باید باشند و نمیدانم چرا نیستند از گم شدن روزهایی که برنامه ریزی شان کردم واهمه دارم و الان خیلی خنثی ام نه خوب، نه بد و نه ملس هیچی.
میگه: دم دمی مزاج مدرن.
aghagol.blog.ir/post/1175 حتما سر بزنید، مرسی :)