"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

فرشته های اتاق آسمان دلیل یک روز خوشمزه

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ب.ظ
عنوان پست دوستان برای امروز: 
نسرین: هلما باید یاد بگیرد آدم حسابی باشد
رامین: هلما باید به دست من کشته میشد
نرگس: هلما ناامیدم کرد
برگشتنی به نرگسی گفتم پایه ام برگردیم و آقارامین رو بزنه، خانم معلم شاهده، دوربین رو هم نشون میدم بازم گنگ میگن: باید بشناسم؟؟. هیییم نوشتن از یه روز خوشمزه خیلی سخته البته برا من، نقاشیا خیلی خوووب بودن همون اندازه که برا نقاشی بچه ای که رو تخته و سرم رو دستش غصه امون شد، همون اندازه هم برا نقاشی که برا گل چتر گرفته بود تا بارون روش نریزه و تازه نتیجه هم گرفته بود که باید محافظ محیط زیستمون و گلا باشیم لبخند زدیم. تی ام بکس پلی نکردن نامردا. میگن: دوست رو تو سفر میشه شناخت، مستر رامین و نرگس من تو نمایشگاه شناختمتون ای آدمای الله اکبراا دختر به این آرومی خانومی. هنوز باورم نمیشه ماماااان نرگس رو هم دیدم، واااای که چقدر غافلگیری به یاد موندنی بود، همون خانم مهربون تصورات چندسال قبلم. نرگس هم حق میده نسرین جانم از دستم ناراحت شه ولی همون لحظات اندک اما به یاد موندنی یه عالمه چسبید. یکی دو بار دیگه هم برم نمایشگاه، دکور اتاقم به لطف آقارامین تکمیل میشه، پارسال نقاشی امسالم عروسک. وااای عکسا، البته الان جز عکس نهار منو نرگس که یهویی گرفتم هیچ کدوم دست من نیست. 
+ خیلی خیلی یهویی نوشت. 

اضافه میکنم: وجود همزمان سه تا موجود زنده در نمایشگاه خیریه که شش سال است در کوچه پس کوچه های وبلاگ از بلاگفا تا بیان به سر و کله هم میزنند قابلیت این را دارد که فضای وصف نشدنی را نمایان سازد.
موافقين ۱۰ مخالفين ۰ ۹۶/۰۹/۲۱

نظرات  (۲۵)

نه اتفاقا کسی ک ناامیدم کرد کسی جز هلما بود:))))
من واقعا هیچ حرفی ندارم برای زدن :))))

امروز موقع برگشت تو پیاده رو یه مامان و پسر بچه دیدم داشتن میدوییدن و بلند بلند میخندیدن. یهو پشیمون شدم گفتم تحمل سرما ب دبدن این صحنه می ارزید کاش میکشوندمت با خودم میاوردمت:دی
پاسخ:
:)))) ایشون که نابودگر یکه اصلا :))
وای خداااا :)))

وااای آره دیدنشون اونم دونفری حتما میتونت عالی باشه، بعد از چند ساعت باهم بودن دلم تنگ شد.
من اون بی آرتی سوار شدنی تازه فهمیدم یعنی یه خانمه گفت چقد خار چسبیده رو پالتو و شالم از همون برگا و چمن های خشک روشون نشستیم. :))
من بیچاره کی گفتم باید آدم حسابی بشی آخه عجبا حرف میذاری تو دهن آدم!

پاسخ:
:)))
اینا نظر منه جانم :)
۲۱ آذر ۹۶ ، ۲۱:۵۴ جنابــــــــ دچار
نمایشگاه خوش گذشت؟

مبارکه دوست جدید! :))
پاسخ:
آره خیلی خیلی :)

دوست جدید؟؟ دوستیامون قدمتش طولانیه ها :))
شما پرس و جوهاتون جواب نداد؟؟ :))
۲۱ آذر ۹۶ ، ۲۲:۳۵ جنابــــــــ دچار
گفت قدش بلند بود خوب نتونستم چشماشو از نزدیک ببینم

+شب لاین منو مرد!!! :)
پاسخ:
:))) عجب!!

+ دارین پیشرفت میکنین :))
۲۱ آذر ۹۶ ، ۲۲:۴۷ آقاگل ‌‌
همه با هم رفتین دیدار وبلاگی :)) 
جا داره بگم من اصلاً حسود نیستم؟ یا نه؟
پاسخ:
دیدار وبلاگی خیلی خوبه :))
همشهریاتان را نام ببرید تا به حسابشان برسم.
نیستین؟؟!! هستین؟؟!!نه :)
هعی وای من:))) چ پیشنهادی دادم واقعا :)))
پاسخ:
دفعه های بعد هم سوژه های خوب خواهیم دید ^_^
میگم خیلی چسبید تو اون فاصله که دوتایی نشستیم رو میز تو برام متنت رو خوندیاااا، خیلی حس باحالی بود که اولین نفر من میشنوم اونم با صدای خودت قبل از همه :)
دیدن دوستان وبلاگی از نزدیک باید خیلی هیجان انگیز باشه

من تا حالا هیچکدوم از بلاگرا رو از نزدیک ندیدم ولی با دوتاشون تو تلگرام ارتباط داشتم:)
پاسخ:
خیلی خیلی خیلی هیجان انگیز و دلچسب :)

دیگه وقتشه حضوری شه :)
خیلی فاز برداشته بودم اون لحظه :دی
پاسخ:
خووب بودی :)
:)
پاسخ:
لیلی من *_*
ای کاش منم بودم...
چقدر یهویی دلم خواست..............
پاسخ:
ای جانم..
کاش.
۲۳ آذر ۹۶ ، ۱۶:۰۰ محمود بنائی
دوستان بجای ما :) انشاله که خوش گذشته. 
پاسخ:
خیلی ممنون :)
آره روزی خیلی خوبی بود.
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۲:۰۱ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
تنها تنها؟! یه دو هفته نبودم ها:-))
همیشه به خوشی و خنده:-)))
پاسخ:
یعنی هی پای پست آقارامین رو چک میکردم که الانه حورا کامنت بده ولی نبودی :|
قربانت خانوم :))
خودت هم همیشه تنت سالم و لبت خندون :)
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۲:۵۲ مریــــ ـــــم
چقد جذاب جالب
:|
هلما؟؟
پاسخ:
چرا پوکر طور مریمی؟؟
جانم عزیزم :)
راستی اونروز هم نگفتیاااا
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۰۰ مریــــ ـــــم
چی شد؟؟
اون چالشه مسابقه هه مبارزه هه نمیدونم اسمش چی بود
:))

پاسخ:
آره راست میگی گلم تو بفرست من به بقیه هم اطلاع رسانی کنم.
راستش مریمی عقد داداشمه این هفته کلا همه چی قر و قاطی شده، هیچی نخریدم هوا آلوده است و آلرژی دارم نمیتونم برم بیرون، جمعه امتحان دارم شاید بخاطر من روز عقد جابه جا شه یه وضعیه. :)
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۰۶ مریــــ ـــــم
واااااای
هلماااااااااااااا
جدییییییی؟؟؟؟؟
تبریک میگممم
دعا کن داداش منم دوماااد شهههه
از طرف من داداشتو ماچ کن و بهش تبریک بگو
بلاخره یه زمانی قرار بود پدر بچه هام بشه
:دی
پاسخ:
:))))
خدا بخندونتت کلی روحم شاید شد. :)
ایشالا خودت عروس میشی، داداشت هم دوماد میشه، هر کدوم جدا 😛 
چشم چشم ماچش هم میکنم، راستی خودت راضی ای؟؟ :))))
عجب دوره زمونه ای شده اونی که قرار بود بابا بچه هات بشه داره ازدواج میکنه، من بودم دپرس میشدم تو خیلی مردی، فقط تو خودت نریز گلم :))
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۲ مریــــ ـــــم
:))
نگران نباش
من مرد روزای سختم
داداشت اولیش نبود که منو تنها گذاشت ،پا گذاشت رو قلبم
پاسخ:
فاز آهنگ رپ با موضوع شکست عشقی داره کامنتت :)

۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۳ مریــــ ـــــم
من عصن به دنیا اومدم که همه ولم کنن برن
:))
پاسخ:
غلط میکنن ولت کنن :)
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۸ مریــــ ـــــم
:)))
عصن گوله استعدادم
پاسخ:
:)))
بلی بلی :)
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۲۰ فیشکسوت ــبــیــان
خخخخ مریم همزمان چنتا سوژه آخه؟! :)
پاسخ:
سوژه های بعدی کجان؟؟ :)
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۲۴ فیشکسوت ــبــیــان
اون که میخاست مخ مامان پسره رو بزنه توی مسجد. یادت نیست؟
پاسخ:
چرا یادمه :))
ما روشن فکریم باباع مشکلی نیست :))
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۳۰ مریــــ ـــــم
بلاخره از قدیم گفتن کار از محکم کاری عیب نمیکنه دچار
مگه نه هلما؟؟
:دی
پاسخ:
من حق میدم، شرایط و زمونه اینطوری ایجاب میکنه :)))
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۳۳ مریــــ ـــــم
:)))
خدای من 
اخه ادم چقد خبیث(وی با خودش بود)
پاسخ:
:))
دیگه دیگه اینم بخاطر شرایطه :))
۲۵ آذر ۹۶ ، ۱۳:۳۶ مریــــ ـــــم
الان جاشه که یه هعععععی بلند تقدیم کنم

پاسخ:
هههههعی :)
منم همراهی میکنم.
۲۶ آذر ۹۶ ، ۱۳:۲۹ •°*”˜♫ raha ♫˜”*°•
خخخ من ک چیزی نفهمیدم .


خوبی؟! 
پاسخ:
:)) ببخش واقعا من اصلا بلد نیستم خوب تعریف و توصیف کنم.

ممنون خوبم ^_^
ممنون که تشریف آوردین :)
پاسخ:
:)
روز خیلی خوبی بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">