"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"سکوت من صدای تو"

هر چیزی که در ج س ت ن آنی آنی

"پری.ص"

کوچ کرده از بلاگفا :)
آغاز بیست و دومین فصل از زندگی ام :-)
الان شده بیست و سه :)
و الان شده بیست و چهار :)
الکی الکی شد بیست و پنج :)
شد بیست و شش، باورتون میشه؟! :)
99/05/05 ساعت 13:30 مهدی جان وارد زندگیم شد. (ازدواج تایم)
(در بیست و شش سال و پنج ماه و هشت روزگی)
یادم رفته بود بگم وارد بیست و هفت سالگی شدم. :)
28بهمن 1400 به جذابترین شکل ممکن 28 سالم شد.

"دل سرا پرده محبت اوست
دیده آیینه دار طلعت اوست
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هرکس به قدر همت اوست"

بايگاني
نويسندگان

خودمم گیج میشم

دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۶، ۱۰:۰۶ ق.ظ

بنظرم بهتره به زندگی، خودخواهانه نگاه کنیم...

زندگی اینقدر سریع میگذره که یه جاهایی فکر میکنی واقعا ارزش زیادی سخت گرفتن نداره.

واقعیت اینه که به طولانی بودن و کُند بودنش هم که فکر میکنی، میبینی باید زندگی کرد این لحظاتِ تموم نشدنی رو، اینقدر طولانیه که همیشه پی راهی برای فرار از کسالت بار بودنشیم.

یه چیزی که درعین زود گذشتن، دیر سپری میشه.

موافقين ۶ مخالفين ۰ ۹۶/۱۲/۲۸

نظرات  (۱۱)

سلام :)

بالاخره زود میگذره یا دیر ؟ ما رو هم گیج کردین ...
پاسخ:
سلام :)

همون اول مشخص کردم، بهتره هر جوری که به نفعمونه نگاه کنیم...
۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۳۸ کنت مونت کریستو
اصلا نباید بهش فکر کرد.
پاسخ:
تو لحظه مجبور میشی فکر کنی!
یه جایی بین گلو و چونه هستااا، همون جا که میگن به اینجام رسیده، به اونجا که میرسه مجبور میشیم :)
از اون پارادوکس‌هاست...
پاسخ:
از هموناشه...
۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۲:۴۹ مریــــ ـــــم
دقیقا
منم بعضی وقتا در این مورد اینقد فکرمیکنم که هنگ میکنم 
اما چیزی ک مسلمه گذشتنشه
پاسخ:
آره آره تهش میگذره...
چطوری گذشتنش هم همش با فکر کردن جواب نمیده.
کتاب‌های عرفای قدیمی این شکلیه که برای یک کتاب هشتاد صفحه‌ای میومدن 800 صفحه شرح می‌‌نوشتن. تازه برای اون 800 صفحه 1200 صفحه شرح می‌نوشتن. پستای اینجا هم کم کم نیاز به شرح داره پیدا می‌کنه :))
پاسخ:
:))
آقاگل باور کنید واضحتر از این بلد نیستم :)
هرچیز دیگه ای مینوشتم اضافه گویی میشد. 
حالا بخاطر شما یکی درمیان خیلی خیلی واضح و روشن مینویسم :))
۲۸ اسفند ۹۶ ، ۱۸:۰۳ میرزا مهدی
"سنِکا یا سِنِک" میگه: زندگی نه کُند پیش میره و نه تند. نه طولانیه و نه کم. میگه زندگی از نقطه ی یک شروع میشه و در نقطه ی دو به پایان میرسه. به همین سادگی. و با سرعتی که مشخصه پیش میره. همونطور که برای تو ، برای من هم همونطور و برای دیگران هم نیز به همان سان پیش میره. میگه ما خودمونیم که گاهی از مسیر زندگی خارج میشیم و مدتی میگذره و درگیر مسائل کسالت بار میشیم و تا به خودمون میایم میبینیم که عمرمون سر اومده. و ما هنوز رو یه موضوعی در بیست سال پیش مانده ایم. به خودمون میگیم عه چه زود گذشت. و بلعکس. اونقدر سعی داریم بی وقت و با عجله به نقطه ی نزدیک تر دو برسیم که حس میکنیم کُند میگذره. میگه: باید هم آهنگ و هم سو و هم مسیر و با ریتمی متعارف با زندگی گام برداشت...... 
پاسخ:
مرسی وقت گذاشتین نوشتین :)
ولی یکم سخته ریتم و قلق زندگی رو به دست بگیریم یعنی اگه بشه بالا پایین های زندگی به صفر میرسه و آرامش مطلق که اینم دلو بعضی جاها میزنه.
من خیلی سعی کردم دیدم رو عوض کنم
ولی گاهی ممکن نیست . نمیشه انقدرها راحت به زندگی خودخواهانه نگاه کرد
پاسخ:
آره همینطوره :)
میشه سعی کرد.
زندگی باید کرد... :)
پاسخ:
لایک :))
۲۹ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۲۳ منتظر اتفاقات خوب (حورا)
خوب زندگی کنیم:-)
پاسخ:
"خوب" یه واژه آروم و دوست داشتنی :)
۲۹ اسفند ۹۶ ، ۰۹:۵۷ ابوالفضل ...
به نظرم تند می گذره تا کند!
بدم تند داره می ره!
پاسخ:
لابد الان رو دور تنده...

عرضش بلنده و طولش کوتاه...
پاسخ:
خیلی هم مهندسی طور :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">